نوای جنوب
    نگین جنوب
تاريخ انتشار: 31 فروردين 1401 - 08:35

نوای جنوب:گاهی حقیقت خیلی تلخ تر از یک نوشته می باشد، و میدانم ما آدمها همیشه چیزهایی را فراموش میکنیم که عمری به آنها مدیونیم! 

بنام کسی که عشق را آفرید تا عاشق تنها باشد!! اما گاهی میگویم بلندترین شاخه درخت هست که تنهایی را می میفهمد! راستی خدا از بزرگی تنهاست؟ یا ازتنهایی بزرگ؟ پس به یاد کسی که تنها بود اما باخدا بود!!

نوای جنوب:محسن صدیق-

 

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد...

رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد..

 

گاهی حقیقت خیلی تلخ تر از یک نوشته می باشد، و میدانم ما آدمها همیشه چیزهایی را فراموش میکنیم که عمری به آنها مدیونیم! 

بنام کسی که عشق را آفرید تا عاشق تنها باشد!! اما گاهی میگویم بلندترین شاخه درخت هست که تنهایی را می میفهمد! راستی خدا از بزرگی تنهاست؟ یا ازتنهایی بزرگ؟ پس به یاد کسی که تنها بود اما باخدا بود!!

 

علی پیرمرادی از خبرنگاران قدیمی کشور که چه قبل انقلاب، چه بعد انقلاب برای اصحاب رسانه نامی آشناست.

 از سال ۱۳۴۳ روزنامه فروشی سیار بود که خبرهای دسته اول روزنامه‌ها را ابتدا خودش می‌خواند و بعد بین‌ علاقمندان‌ تقسیم می نمود.

 

 

 

سال شصت و هفت، انگار دیروز بود! علی پیرمرادی بعنوان عکاس و خبرنگار ورزشی، برای تهیه گزارش از دوی صحرانوردی دوازده کیلومتر آمده بود، من کم‌ سن و سال ترین دونده آن مسابقه بودم که بارها علی را در استادیوم هنگام مسابقات فوتبال دیده بودم، وقتی برای اولین‌ بار هم کلام او شدم کاملا می شناخت و می دانست من در باشگاه سازمان آب فوتبال می کنم، و چقدر حس و حال خوبی داشت این هم صحبتی... گفت مقام آوردی عکسی که می گیرم تقدیم می نمایم! عادت همیشگی اش بود این همه هزینه می نمود! اما اخلاق خاصی داشت، نه می فروخت نه به کسی می داد! عجب بازی های دارد این روزگار!! از آن روزها تا این روز مرگی ها...

 

مگر روزهای طلایی فوتبال برازجان در دهه شصت را می توان فراموش نمود! آن روزهایی که نه این شبکه های اجتماعی بود و نه این گوشی های موبایل... یک مرد عاشق پیشه بود با یک دوربین قدیمی... آن روزها فوتبال همه چیز ما بود، خود زندگی بود، و داشتن قاب تصویری سقف آرزوهای محال که تنها به دست علی بر می آمد که آن هم سخت کنار می آمد!!

 

در اواسط دهه هفتاد وقتی سقف مغازه او فرو ریخت تمام‌ کتابها، روزنامه، دست نوشته ها، عکسها...به منزل او انتقال یافت که همراه مادر خود مجرد می زیست.

 پس از سالها در دهه هفتاد برای گرفتن همان عکس مسابقات دو استقامت و  عکس های فوتبالی خود به منزل او رفتم باورش سخت بود!در یک اتاقک شش متری جای سوزن انداختن نبود و اگر عکسی و یا تیتر روزنامه ای نیاز بود شاید چندین ساعت و روزها وقت نیاز بود.

لا به لای دست نوشته ها و روزنامه ها..عکسهای ولو شده و کتابهای پرت و پلا شده یک نامه کوتاه چند خطی نطرم را جلب می نماید!! آری ابلاغیه رسمی و حکم داریوش همایون وزیر وقت جهت بورسیه تحصیلی در آمریکا!!!

وقتی از او ماجرا را پرسیدم درویش وار گفت نپذیرفتم!!!

فارغ از چنین فرصتی علی پیرمرادی که همه مردم با یک نوع ارتباط خاص و صمیمانه او را علی صدا می کنند، در مرداد سال ۵۵، بلیت‌های قرعه کشی یا اعانه ملی را همراه روزنامه ها می فروخت که، ۶۵ برگ بلیت روی دستش می‌ماند و با بُرد دو برگ صد هزار تومانی همراه سه نفر دیگر به تهران رفته و بعد در قرعه کشی برنده یک خانه ۴ طبقه در تهران می شود. ارزش این خانه امروز به بیش از چندین میلیارد تومان می‌رسد.

اما او با پول دریافتی هزینه آب لوله کشی روستایی را متقبل می شود تا به مردم آن روستا آب برساند، بخشی از پول حاصل شده هم در شهر برازجان هزینه یک مدرسه تحصیلی می گردد.

داستان نحوه مرگ آن درویش در مقابل چشمان عطار نیشاپوری را حتما شنیده اید، همان درویشی که با مرگ خود عطار را برای همیشه زنده نگه داشت! و آن تحول، در عطار امروز پس قرنهای متمادی همچنان انسانها را تا عمق حیات می برد.

و در شامگاه بیست و هشتم فرودین ماه علی پیر مرادی که با زبان روزه در مراسم بعد افطاری شرکت کرده بود چون‌ عطار گونه! به نحوی عجیب بدون هیچ وابستگی این جهان را ترک نمود، اما نام او همیشه جاودان خواهد ماند.



کانال خبری نوای جنوب

برچسب ها:
پیرمرادی

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

کد امنيتي: [تغيير کد]

اخبار استان بوشهر

اخبار استان فارس

اخبار ورزشی

پربازدیدترین اخبار