- تصاویر/حال و هوای آستانه اشرفیه یک هفته بعد از حادثه
- عکس/ مدل گوشی ساده دختر سردار باقری جلب توجه کرد
- عکس/ امیر حاتمی در حال نشانهگیری با مسلسل در کنار سپهبد باقری
- تصاویری از چهرههای مشهور در هیئت مداح مشهور
- این خودروی بامزه فقط ۵۰ سانتیمتر عرض دارد!+تصاویر
- تصاویر/قابهای درخشان از اجرای ارکستر سمفونیک تهران در آزادی
- عکس/ گردهمایی ویژه مسیحیان تهران در کلیسای مشهور
- عکسهای جشن تولد شیک و خلوت مرجانه گلچین
- تصاویر توجهبرانگیز از مراسم تشییع شهدای حملات اسرائیل
- عکس/ ازدواج خانم مجری صداوسیما در روز آغاز جنگ
امروز: پنجشنبه 12 تير 1404 / Thursday 03 Jul 2025
تاريخ انتشار: 10 خرداد 1399 - 17:21
نوای جنوب:کی از اهالی روستای سفیدسنگان میگوید: «اهالی در شوک حادثهاند. خودمان مریض شدهایم. شبها وحشتزده از خواب بیدار میشویم.»
نوای جنوب:

دخترها طوفان را به چشم دیده بودند؛ ابرهای سیاه و سفید را که سر به سر هم داده و آسمان را صدای غرش برداشته بود. باد مثل قاصدی از میان ابرها آمده بود پایین و خاک را بلند کرده بود. درختها بیقرار روز عزا، سرها را به هم نزدیک میکردند و دریای شمال، خوابیده زیر پای قبرستان، موج روی موج میانداخت. لباس سیاه زنان را همین باد و خاک به هم پیچانده و مویهشان را به آسمان برگردانده بود. دخترها غبار آن چاله سیاه را دیده بودند که بلند میشود. «خاک قبولش نمیکرد.» مرگ اما راه خودش را میرفت، کار خودش را میکرد. طوفان چند دقیقهای، چون هاتفی بدخبر، با پُر شدن چاله، با تمامشدن دفن تن نحیف دختربچه زیر خاک نمدار روستای سفیدسنگان، راهش را کشید و رفت و صدای مادر و خالهها و دخترخالهها در بهشت فاطمیه پیچید. تا به حال، صدای مویه زنان تُرک را شنیدهای که چطور لحظههای داغ را با هم قسمت میکنند؟ رعنا و ملیحه و منصوره و زهرا و بقیه به رسم زنان ترک، ناخن به صورت کشیدند و صدای حزن، همه جا را برداشت. «چند دقیقه پیش، کدام دختر روستا را خاک کردند؟» رعنا از خودش پرسید. «دختر من بود؟» رومینا اشرفی، دختر رعنا بود. آن عصر عجیب بهار، او را خاک کردند. رومینا «آن روز» خاک بر سر شد. زنان روستای پیر، نشسته در دل بخش لمیر، جایی میان تالش و آستارا، با ٥٩٧ نفر جمعیت، شنبه سوم خرداد ١٣٩٩، آرام به خانه برگشتند و در راههای خاکیِ باریکِ لاغر، سکوت در میانه بود. مردم، گروه مغشوش مردم، آنان که «رضا اشرفی»، پدر رومینا گفته بود به دلیل حرف و حدیثهایشان، دختر چهاردهسالهاش را کشته، آن روز ساکت سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. آن شرم هنوز میان چشمهای برخی مردان روستا پیداست و ترس، از میان قرص صورت زنانی که روزها جز برای رفتن سرِ زمین، همراه مردی از خانواده، از خانه بیرون نمیآیند. زنان روستای سفیدسنگان میگویند حالا در روستایشان یک قاتل پیدا شده و از آن روز فکر میکنند کشتن آسان است. محبوبه، زن همسایه از روزی که شنیده رومینا را کشتهاند، جز برای نان خریدن از خانه بیرون نیامده. روزها جلوی آینه میایستد و جرأت نگاه کردن ندارد؛ فکر میکند سر که بالا کند، مردی دشنه در دست خواهد دید که به قصد مرگ آمده است؛ هراس مردن به دست یک انسان. محبوبه بیستوسه ساله، امروز، تازه از مزار دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان میدهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشمهایش دور نمیشود.
شالیزارهای شمال در انتهای سبزیاند. تالش و روستاهایش را از همان زمان که محل رفت و آمد نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم بود، به همین زمینها و باغهای پربار میشناسند. حتی وقتی سربازان روس، پل تاریخی چندین صدساله لمیر را خراب کردند تا پای رفتن نازیها لنگ شود هم این تکه از زمین شمال غرب ایران، صفای خودش را داشت. هنوز هم دارد؟ امروز نه. امروز، پنجشنبه، هشتم خرداد ١٣٩٩، همه قصه مرگ دختربچهای را شنیدهاند که پدر عاملش بوده؛ قاتلش بوده و حالا معلق میان خشم و اندوه، در زندان لاکان رشت حبس است. خانه جدید دختر کجاست؟ قبرستان. چه قبرستان زیبایی.
از تعداد دقیق فرار زنان از خانه در تالش و روستاهای اطراف اطلاعات دقیق و درستی نیست اما به گزارش ایرنا سال گذشته سرهنگ فلاح کریمی، رئیس پلیس پیشگیری گیلان گفت که در هشت ماهه سال ٩٧، ١٥٤ فرار از منزل و در هشت ماهه سال ٩٨ هم ١٢٤ فرار که از این تعداد یکصد نفر زن بودهاند، در سامانه این پلیس ثبت شده است.
ازدواج دختربچهها در گیلان از آمارهای سازمان ثبت احوال هم پیداست. همین پارسال بود که حسین هاشمزاده، معاون امور هویتی ثبت احوال گیلان اعلام کرد، از مجموعه ازدواجهای ٩ ماه سال ١٣٩٨، ٢٩٥ ازدواج برای دختران زیر ١٥ سال و ٢٩٩ ازدواج برای پسران زیر ١٩ سال ثبت شده است.
جاناحمد آقایی، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان درباره این آمار گفته است: «همه این ازدواجها درون خانوادهها و با توافقهای خودمانی صورت گرفته است.» او به استاندار پیشنهاد کرده کمیتهای با عنوان بررسی کودکهمسری در استان گیلان تشکیل و موضوع به صورت موردی بررسی شود.
یکی از همسایهها را هم، زن بیستسالهای که در عصر دلگیر روستا، کنار مادر پیرش با دامنی سفید نشسته و مگس از سر میپراند، با شوهر دادن از خانه کم کردند. حالا سه بچه قد و نیم قد دورش را گرفتهاند و پشت میلههای حیاط، با واهمهای عمیق از حرف مردم، از همسایگی با خانواده اشرفی میگوید. در خانهای چسبیده به قبرستان. رومینا چند متر آن طرف «خانه پدری»، در اتاق یک در دومتر خوابیده و نرگس دلش برای او تنگ است. زن جوان، آزردهخاطر از حرف مردم میگوید دلش میخواهد از این روستا برود و دیگر هرگز برنگردد.
پدر هر روز چند متر دورتر از خانه، روی تلی از خاک، به اشد مجازات محکوم میشود؛ در انتهای بنبست «بهشت فاطمیه»، چند قدم بالاتر از نردههای آهنی رنگ و رو رفته هر روز دادگاهی برپاست. امروز هفت روز پس از خاکسپاری رومینا، رعنا و خواهرانش قصاص میخواهند. آخرین تصویر مانده در خاطرشان، تصویر مردی است که فاتحانه، روی تپهای ایستاد، داس خون آلودش را برافراشت به نشان پیروزی و فریاد زد: «من کشتمش. من. هر کس بیاید جلو میکشمش.» رومینا در خانه جان داده و اینجا روی تپهای در نزدیکی خانه، طرهای از موهای بلند و مشکیاش همچنان دور دستان و داس پدر پیچیده بود: «وقتی باباش ضربه را زده، بخشی از موهای رومینا هم بریده شده و روی داس مانده.» پنجشنبه دو هفته پیش، پدر چشمها را روی صورت آرامگرفته دختر بست و در گرگ و میش هوای خرداد، دستها را بالا برد و تبر را بر گردنش زد. جیغهای مادر تمامی نداشت وقتی سرآسیمه خودش را از حمام نجات داد و بر بالین دختر آمد به خیال اینکه خواب است و پتویی روی سرش کشیده. پتو که کنار رفت، مادر بهت زده به جوی خونی خیره شد که راهش را از گردن گرفته بود تا پایین تخت. ضربه بخشی از گردن را باز کرده بود. خون شاهرگ تمامی نداشت.
محبوبه، رومینا را چندبار در خانهشان دیده بود؛ وقت مشاطهگری رعنا، مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار میکرد و بعد، گوشه خانهاش را کرد جایی برای بند و ابرو. آرایشگاهی کوچک در دل خانهای ناامن. محبوبه هم در همین خانه، قتلگاه پسین دختربچهای که فکر کرده بود باید زودتر شوهر کند و فرار با پسر را به قرار ترجیح داده بود، رومینا را دید؛ با شوقی افزون برای زندگی. آن زندگی حالا از دست رفته است و محبوبه مثل بقیه زنان روستا فکر میکند این پایان منصفانهای برای تمام شدن روزهای یک دختربچه نیست و حق همه زنان است که هر وقت خواستند ازدواج کنند؛ مثل خودش که در پانزدهسالگی و برای فرار از برادرها، در جای خالی پدر و مادر، با یکی از مردان سفیدسنگان ازدواج کرد و از اردبیل به روستا آمد. او از بحثها و اختلافها درباره «کودکهمسری» خبر ندارد و نمیداند حکم قانون برای ازدواج دختربچهها چیست و چه باید باشد.
آن روز که محبوبه شنید رومینا را پدرش در خواب کشته است، برای سر زدن به همان برادرها به اردبیل رفته بود. بازگشت به خاطرات پرخشونت گذشته. محبوبه میگوید اینطور مردن حق هیچ زنی نیست و فرار، دلیل مناسبی نیست برای کشتن یک نفر. «حتی اگر فرار با پسری مثل بهمن باشد.» به نظر محبوبه و بیشتر زنان روستای سفیدسنگان، پدر رومینا با کشتن دخترش، به مردم و قانون بیاحترامی کرده است. «خودش به جای قانون تصمیم گرفته. این یعنی خیانت.» اگر مرد آزاد شود و برگردد، محبوبه او را نگاه خواهد کرد؟ «به هیچوجه. سلام و علیک چقدر بین روستاییها مهم است؟ ما سلام هم دیگر به او نمیکنیم.» محبوبه میداند پدر رومینا بر اساس همین قانون، قصاص نمیشود و فکر میکند امیرمحمد، برادر ششسالهاش را که وقت قتل، کنار او خوابیده و خون شاهرگ خواهر روی صورتش ریخته بود، نباید به پدر برگرداند. «وقتی دخترش را کشته، پسفردا به پسرش رحم میکند؟ هرگز.» هرگز با «گ» غلیظی از دهان زن ترک بیرون میآید. هرگز یعنی هیچ. رومینا دیگر «هیچ» وقت نان بهدست به خانه برنمیگردد.

قبرستان؛ هشتم خرداد
شالیزارهای شمال در انتهای سبزیاند. تالش و روستاهایش را از همان زمان که محل رفت و آمد نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم بود، به همین زمینها و باغهای پربار میشناسند. حتی وقتی سربازان روس، پل تاریخی چندین صدساله لمیر را خراب کردند تا پای رفتن نازیها لنگ شود هم این تکه از زمین شمال غرب ایران، صفای خودش را داشت. هنوز هم دارد؟ امروز نه. امروز، پنجشنبه، هشتم خرداد ١٣٩٩، همه قصه مرگ دختربچهای را شنیدهاند که پدر عاملش بوده؛ قاتلش بوده و حالا معلق میان خشم و اندوه، در زندان لاکان رشت حبس است. خانه جدید دختر کجاست؟ قبرستان. چه قبرستان زیبایی.
خانه آخرت اهالی شهرها و روستاهای شمال ایران، نشسته بر تپههای سبزی است که هر روز صدای پرندههای شناس و ناشناس، آسمانش را پر میکند؛ خاصه در بهار. بهار امسال اما چه سایه سنگینی بر روستا انداخت. بر قبرستان هم. آنجا که گوشهاش، قبری کنده شده به قامت یک تردبچه که حالا نامش ورد زبان مردم دنیاست. مادر، با چشمهایی بیسو، تنگ مثل روزهای خرداد امسال، چادر سپیدی را که دختر قبل از فرارش پوشیده و گفته بود چقدر زیباست، روی قبر انداخته و گلهای پرپر قرمز رویش را پوشانده است. پرندهای ناشناس از روی شاخه میپرد و نسیم، چادر سیاه زنان را میتکاند. خالهها همراه رعنا نشستهاند و سوزی دردمندانه از میان گلوی نازکشان بیرون میریزد. عزاداری در سکوت، با حیایی به رسم زنان روستا. دخترانشان، آیسان، هانیه، فاطمه و مبینا هم نشستهاند کنار مزار دخترخاله و آرام اشک میریزند. اندوه از دستدادن همبازی بچگی برای آدمها سخت است. این آدم را حالا در چهاردهسالگی، رگ گردن زدهاند و آن زیر، در دل خاک تپهای سرسبز خواباندهاند. آیسان اشکهایش را با آستین پاک میکند؛ فراری کودکانه از زیر بار خشم. رومینا یعنی صیقل داده شده؛ پاک و پاکیزه؛ جلا یافته و صاف.
آیسان تا امروز به معنی اسم دخترخاله فکر نکرده بود. او همسن رومیناست و حالا با چیدن شمعهای کوچک سفید عزا روی خاک و پاشیدن عطر روی آنها، یکبار دیگر بازی را آغاز کرده است. آیسان میگوید رومینا از بچگی تودار بود و حتی وقتی بعد از آن فرار سهروزه، برگشت و به خانه آنان رفت به میهمانی، لب از لب باز نکرد؛ که چرا آن پسر را دوست دارد، چرا رفته و چرا دلش نمیخواسته برگردد. فقط این را گفته بود که او دوستم دارد و من را آزاد میگذارد. آرزوی آزادی، از چشمهای مشکی دخترخالههای او هم حالا، جایی میان جنگل و قبرستان و دریا پیداست. آنچه به زبان نمیآید ریشههای محکمی دارد. آیسان چندبار پیامهای رومینا را دیده بود که برای خودش میفرستد؛ پیامهای کوتاه صوتی در تلگرام. دختربچهها رازهایشان را پیش خودشان نگاه میدارند. گفتن از عشقهای بچگانه سخت است. گوشِ شنیدن هم نیست. دختران روستا، مثل بیشتر همسن و سالهای غیرشهریشان سکوت میکنند و بعد برای خیلیشان، یک روز این بند ضخیم لاینقطع، از جایی سوراخ برمیدارد و فرار. مثل آن دختران سفیدسنگان که از قدیم تا به حال، آنقدر بد میبینند و سخت میگذرانند و دشوار روز میگذرانند که با اولین پسر آشنا در کوچه، فرار میکنند.
دوستان و دخترخالههای رومینا میگویند مردان آنقدر به زنان و دخترانشان در خانه سخت میگیرند که راهی جز فرار برای آنها نیست. یکی از همکلاسیهای رومینا در کلاس هشتم تنها مدرسه روستا، یک ماه قبل از مردن رومینا با پسری فرار کرده بود. یکی از دختران همسایه و یکی از دختران آشنایی دور هم همینطور. اما سرنوشت آنان پس از فرار مثل رومینا نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روزها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی رفت که رفت. دختران سفیدسنگان را مثل برخی روستاهای ایران زود شوهر میدهند و رویای پوشیدن لباس عروس، از دبستان در سرشان ریشه میکند. وهم خوشبخت شدن با مردانی سختگیر. برای رومینا هم قبل از اینکه با بهمن فرار کند، کم خواستگار نیامده بود. «یکیشان کارمند آموزش و پرورش بود که چندبار آمد و رفت. مادرش میگفت باید حداقل ١٦ سالش بشود. پدرش ولی موافق ازدواج بود. مدام از پدرم میپرسید رومینا را بدهد به او ببرد؟ پدرم میگفت نه، هنوز زود است.» اما بیشتر دوستان رومینا در همان دوازده یا سیزده سالگی شوهر کردند. شیفت دخترانه مدرسه پورحنیفه سالهاست که مشتری پر و پا قرصی ندارد. پدرها دخترها را به زور یا دلخواه شوهر میدهند.

از تعداد دقیق فرار زنان از خانه در تالش و روستاهای اطراف اطلاعات دقیق و درستی نیست اما به گزارش ایرنا سال گذشته سرهنگ فلاح کریمی، رئیس پلیس پیشگیری گیلان گفت که در هشت ماهه سال ٩٧، ١٥٤ فرار از منزل و در هشت ماهه سال ٩٨ هم ١٢٤ فرار که از این تعداد یکصد نفر زن بودهاند، در سامانه این پلیس ثبت شده است.
ازدواج دختربچهها در گیلان از آمارهای سازمان ثبت احوال هم پیداست. همین پارسال بود که حسین هاشمزاده، معاون امور هویتی ثبت احوال گیلان اعلام کرد، از مجموعه ازدواجهای ٩ ماه سال ١٣٩٨، ٢٩٥ ازدواج برای دختران زیر ١٥ سال و ٢٩٩ ازدواج برای پسران زیر ١٩ سال ثبت شده است.
جاناحمد آقایی، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان درباره این آمار گفته است: «همه این ازدواجها درون خانوادهها و با توافقهای خودمانی صورت گرفته است.» او به استاندار پیشنهاد کرده کمیتهای با عنوان بررسی کودکهمسری در استان گیلان تشکیل و موضوع به صورت موردی بررسی شود.
یکی از همسایهها را هم، زن بیستسالهای که در عصر دلگیر روستا، کنار مادر پیرش با دامنی سفید نشسته و مگس از سر میپراند، با شوهر دادن از خانه کم کردند. حالا سه بچه قد و نیم قد دورش را گرفتهاند و پشت میلههای حیاط، با واهمهای عمیق از حرف مردم، از همسایگی با خانواده اشرفی میگوید. در خانهای چسبیده به قبرستان. رومینا چند متر آن طرف «خانه پدری»، در اتاق یک در دومتر خوابیده و نرگس دلش برای او تنگ است. زن جوان، آزردهخاطر از حرف مردم میگوید دلش میخواهد از این روستا برود و دیگر هرگز برنگردد.
نرگس تشنه همنشینی با زنان روستاست و فکر میکند همین محدودیتهاست که دختران روستا را فراری میدهد. «آنها هم که نمیروند، توی خودشان از درد و تنهایی میپوسند.» از وقتی رومینا کشته شده، نرگس که تا سیکل بیشتر نخوانده، فکر میکند «این بدبختی» تمامی ندارد. دریا که از پنجره خانه نرگس پیداست برای او منظرهای است زشت، شبیه جمع شدن قطرههای آب بیمعنی و سبزی جنگل پشت حیاط خانهاش، صفایی ندارد. «کاش میتوانستم بروم شهر و راحت شوم. الان همینکه شما دارید با من حرف میزنید، مطمئنم همسایهها دارند از پنجره ما را میپایند. اینجا حرف مردم، زنان را میکشد. رومینا را هم همین حرفها کشت.» حرف زنان و بعضی مردان روستا شبیه هم است.
حمید رزمی هم ۲۸سال معلمیاش را مدیر مدرسه روستای سفیدسنگان بوده. مدرسه شهید پورحنیفه ۷۶ دانشآموز دارد؛ ۳۲ دختر و مابقی پسر. او چهره رومینا را خوب به یاد دارد، صورت دوست صمیمیاش، «میم» را هم. میم، دانشآموز کلاس هشتم، نخستین کسی بود که ماجرای بهمن را از زبان رومینا شنید؛ چند روز بعد خبر به گوش پدر رومینا رسید و فهمید رومینا پسری را دوست دارد. آن شب، شب کتک بود و ناسزا. رضا به رعنا گفت رومینا را میزند تا دیگر از این حرفها در مدرسه نزند، تا آبرویشان نرود. تا دختر ساکت بنشیند پشت نیمکتهای مدرسه. رزمی مدیر مدرسه، میگوید داستان را از همکلاسیهای رومینا شنیده بود و فکر نمیکرد کار به اینجا برسد. او حالا و پس از مرگ رومینا از آموزشوپرورش میخواهد برای بچههای مدرسه درباره سن ازدواج، کلاسهای آموزشی بگذارد تا آنها در برابر اجبار خانوادههایشان برای ازدواج مقاومت کنند.
یک گلایه هم دارد؛ جای خالی روانشناسان و روانپزشکان در هفتهای که گذشت: «چطور هنوز یک نفر هم نیامده با خانواده رومینا و حتی پدر قاتلش در زندان صحبت کند و بپرسد درد او چه بوده. همه اهالی روستا ناراحت و به هم ریختهاند. ما نیاز به مشاوره روانی داریم.» رضا رزمی، دهیار روستا هم از این جای خالی میگوید و البته تماس تلفنی فرمانداری، استانداری و بخشداری، نه حضورشان در روستا.
قبرستان؛ نهم خرداد
پدر هر روز چند متر دورتر از خانه، روی تلی از خاک، به اشد مجازات محکوم میشود؛ در انتهای بنبست «بهشت فاطمیه»، چند قدم بالاتر از نردههای آهنی رنگ و رو رفته هر روز دادگاهی برپاست. امروز هفت روز پس از خاکسپاری رومینا، رعنا و خواهرانش قصاص میخواهند. آخرین تصویر مانده در خاطرشان، تصویر مردی است که فاتحانه، روی تپهای ایستاد، داس خون آلودش را برافراشت به نشان پیروزی و فریاد زد: «من کشتمش. من. هر کس بیاید جلو میکشمش.» رومینا در خانه جان داده و اینجا روی تپهای در نزدیکی خانه، طرهای از موهای بلند و مشکیاش همچنان دور دستان و داس پدر پیچیده بود: «وقتی باباش ضربه را زده، بخشی از موهای رومینا هم بریده شده و روی داس مانده.» پنجشنبه دو هفته پیش، پدر چشمها را روی صورت آرامگرفته دختر بست و در گرگ و میش هوای خرداد، دستها را بالا برد و تبر را بر گردنش زد. جیغهای مادر تمامی نداشت وقتی سرآسیمه خودش را از حمام نجات داد و بر بالین دختر آمد به خیال اینکه خواب است و پتویی روی سرش کشیده. پتو که کنار رفت، مادر بهت زده به جوی خونی خیره شد که راهش را از گردن گرفته بود تا پایین تخت. ضربه بخشی از گردن را باز کرده بود. خون شاهرگ تمامی نداشت.
تن هنوز گرم بود که مادر لبانش را به بوسهای بر گردن دختر، خونی کرد. بدبختی مادر از همان لحظه شروع شد. رومینا در نامه وداع، پیش از فرار از خانه، تصویر دخترک حلقآویز شدهای را نقاشی کرده و نوشته بود: «من میروم بابا. مگر تو نمیخواستی من را بکشی. هر کسی پرسید بگو مرده.» ملحفهها، پتوها و بالش غرق در خون را آتش زدند. فرشها را جمع کردند و بردند. مادر یک هفته است همراه امیرمحمد، فرزند شش سالهای که تنها شاهد خاموش قتل است، به خانه پدری پناه برده: «فقط یک بار به مادرش گفته من اشتباه کردم که میگفتم بابا را دوست دارم. من تو را دوست دارم. یک بار هم به پسرهمسایه گفته، بابای من خوب نیست. بابای تو خوبه.»
پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمیشود. پنجشنبه شب هم ایستاده بود تا مأموران دستبند بزنند و داسش را بگیرند، بیهیچ مقاومتی: «کاش مقاومت میکرد. کاش به او تیری میزدند و میکشتندش.» خواهران رعنا از بازگشت رضا میترسند. از قانون میپرسند. قصاصش میکنند؟ زندان میرود؟ چند وقت؟ زن - مادر رومینا - چشمانش را بر زندگی پانزدهساله بسته و قصاص میخواهد، قصاص هم نکنند، زندان میخواهد. مادر، کوه ترس است؛ از همسر، از شکایت، از بیپولی، از طلاق و از دست دادن حضانت پسر: «ما نمیخواهیم برگردد اینجا. نمیدانیم چه بلایی سر خواهرمان و پسرش میآورد. ما فقط با قصاص آرام میگیریم.» چند روز پیش شایع شده بود رضا در زندان خودکشی کرده. حالا معلوم شده دروغ است: «برادرش را خواستند برای بازجویی. همان که گفتند برای قتل تحریکش کرده.»
پس از مرگ، رومینا را به پزشکی قانونی بردند، برای صدور گواهی فوت و به دستور پلیس و دادستانی، برای معاینه. نتیجه همین معاینهها سبب شد تا «بهمن» از ماجرا بیرون بیاید و تا چند روز، در مصاحبههای صوتی و تصویری، از شرایط رومینا در خانه پدری بگوید. پدر رومینا، پس از شکایت از بهمن و بازگرداندن دخترش، درخواستی برای معاینه نداده بود: «رومینا پس از فرار، یک روز در خانه پدر بهمن در روستای شلقون ماند و بعد به خانه خواهرش در آستارا رفت. دو روز آنجا بود که دو نفر از دوستان پدرش محلشان را پیدا کردند. با پدر هماهنگ کردند و با نقشه قبلی، به سراغ آنها رفتند. اینطور وانمود کردند که با ازدواج موافقند و عاقد میآورند برای جاری کردن خطبه عقد. دختر و پسر دست و پایشان را گم کردند. دو ساعته فیلمبردار و لباس و سفره عقد آماده کردند. لباس رومینا لیمویی بود. سر سفره عقد بودند که پلیس از راه رسید.» خاله ملیحه با لبهای خشکیده و چشمان به گود نشسته، بالای مزار خواهرزادهاش، ماجرا را روایت میکند.
حسن دشتی، پدر رعنا مرد سالخوردهای است که فارسی نمیداند. عصر روز هفتم مرگ نوهاش، در خانهای که راه به قبرستان دارد، با پیراهنی رنگ و رو رفته مشکی نشسته بر مبل و وقتی به لحظه دیدن جسد غرق خون نوهاش میرسد، بغضاش میترکد: «این غیرت بود؟ نه نبود.» پدر کار را به دست رعنا سپرده. هرچند هنوز نه شکایتی شده و نه کسی سراغشان را گرفته اما برایش سوال است که قانون با رضا چه میکند. مادر رعنا، گریههایش را کرده. موهای رنگ حنایش، روی صورت پرچروکاش سایه انداخته. لباس گلدارش به رنگ باغچه است و حالا در گیرودار رفتوآمدهای همسایه و فامیل، مشغول نماز و ضبط و ربط کارهای خانه است و کاری به قانون و قصاص و داستان و داس ندارد. آنها شنیدهاند اشکهای رضا در زندان بند نمیآید.
این اولین باری نیست که دخترکی کمسن و سال، قربانی خشونت خانگی و ناموسی میشود؛ قتلی که که براساس قانون، چون به دست پدر اتفاق افتاده است، او قصاص نمیشود و قصاص تبدیل به دیه و تعزیر خواهد شد. علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس، در تحلیل وقوع و تکرار چنین حوادثی به «سازندگی» میگوید: «مطالعات نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد از قتلها در ایران، قتلهای ناموسی هستند؛ اما به دلیل ملاحظات خانوادگی و محیطی با چنین نامی در مجامع قضائی ظهور پیدا نمیکنند. مطالعات همچنین نشان میدهد تعداد قابل توجهی از جمعیت مردم ایران به یک یا چند اختلال روانی دچارند و میزان مراکزی که این موارد را درمان میکنند هم بسیار اندک است. حرفم این است که اختلالات روانی نقش مهمی در بروز چنین حوادثی دارند؛ به ویژه اضطراب و ناتوانی در کنترل خشم. روشن است که اگر کسی سلامت روان داشته باشد، حتی در مقابل فجیعترین کارها هم دست به چنین اعمال وحشتناکی نمیزند. حتماً این فرد یک یا چند اختلال روانی را با خودش حمل میکند».
عامل مهم دیگری که او به آن اشاره میکند، باورهای فرهنگی است. میگوید: «متاسفانه نهادهای فرهنگی ما در این زمینه یا ساکتند یا به طور غیرمستقیم موضوعات خاصی را تبلیغ میکنند. مانند تبلیغ چندهمسری یا کودک همسری. مثلاً در خیابان ممکن است بیلبوردهایی را ببینید که روی آن نوشته بیحجابی زن به دلیل بیغرتی شوهر یا پدر و برادر اوست! این نوعی تبلیغ خشونت است که زن را به عنوان بردهای در دست مرد میپندارد که مرد باید به او امر و نهی کند. در واقع زن را مصلوبالاختیار میداند و مرد را تامالاختیار. به هر حال در چنین تبلیغاتی وقتی یک مرد به عنوان، ولی یک زن معرفی میشود، ممکن است چنین خشونتهایی را در برخی مردان تشدید کند. ضمن اینکه اصولاً خشونت خودش را بازتولید میکند». او درباره کودک همسری میگوید: «براساس آمار در ایران بیش از ۳۰ هزار کودک همسری داریم و متأسفانه برخی از مسئولین از جمله یکی از نمایندگان زن مجلس اخیراً از این موضوع دفاع کرده بودند. نتیجه این دفاعیات همین اخبار ناگواری است که هر روزه شاهدش هستیم. علاوه برآن ما به یک تجدید نظر جدی در بازنگری قانون نیاز داریم».

پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمیشود. پنجشنبه شب هم ایستاده بود تا مأموران دستبند بزنند و داسش را بگیرند، بیهیچ مقاومتی: «کاش مقاومت میکرد. کاش به او تیری میزدند و میکشتندش.» خواهران رعنا از بازگشت رضا میترسند. از قانون میپرسند. قصاصش میکنند؟ زندان میرود؟ چند وقت؟ زن - مادر رومینا - چشمانش را بر زندگی پانزدهساله بسته و قصاص میخواهد، قصاص هم نکنند، زندان میخواهد. مادر، کوه ترس است؛ از همسر، از شکایت، از بیپولی، از طلاق و از دست دادن حضانت پسر: «ما نمیخواهیم برگردد اینجا. نمیدانیم چه بلایی سر خواهرمان و پسرش میآورد. ما فقط با قصاص آرام میگیریم.» چند روز پیش شایع شده بود رضا در زندان خودکشی کرده. حالا معلوم شده دروغ است: «برادرش را خواستند برای بازجویی. همان که گفتند برای قتل تحریکش کرده.»
زنان از بازداشت مرد جوان قصه رومینا به اتهام آدمربایی خبردار شدهاند. میگویند بهمن، پس از تحویل رومینا به خانوادهاش مدام به رضا پیام میداده: «من عاشقش بودم، برده بودمش تا با او زندگی کنم. شما از من گرفتیدش.» و همین پدر را بیشتر عصبانی کرده. بعد از مرگ رومینا هم سوار بر موتور همیشگیاش ازکوچههای خاکی روستا بالا و پایین میرفته به نشان تهدید. حالا که دستگیر شده، خبری هم نیست. او را در جایی دورتر از پدر رومینا بازداشت کردهاند.
پس از مرگ، رومینا را به پزشکی قانونی بردند، برای صدور گواهی فوت و به دستور پلیس و دادستانی، برای معاینه. نتیجه همین معاینهها سبب شد تا «بهمن» از ماجرا بیرون بیاید و تا چند روز، در مصاحبههای صوتی و تصویری، از شرایط رومینا در خانه پدری بگوید. پدر رومینا، پس از شکایت از بهمن و بازگرداندن دخترش، درخواستی برای معاینه نداده بود: «رومینا پس از فرار، یک روز در خانه پدر بهمن در روستای شلقون ماند و بعد به خانه خواهرش در آستارا رفت. دو روز آنجا بود که دو نفر از دوستان پدرش محلشان را پیدا کردند. با پدر هماهنگ کردند و با نقشه قبلی، به سراغ آنها رفتند. اینطور وانمود کردند که با ازدواج موافقند و عاقد میآورند برای جاری کردن خطبه عقد. دختر و پسر دست و پایشان را گم کردند. دو ساعته فیلمبردار و لباس و سفره عقد آماده کردند. لباس رومینا لیمویی بود. سر سفره عقد بودند که پلیس از راه رسید.» خاله ملیحه با لبهای خشکیده و چشمان به گود نشسته، بالای مزار خواهرزادهاش، ماجرا را روایت میکند.
پلیس که از راه میرسد، دختر را به زور از خانه بیرون میآورند. راضی به رفتن نبود. درنهایت هم در دادگاه پسر را بیگناه اعلام کرد و اینکه کارش خودخواسته بوده. دادگاه هم بهمن را رها میکند. آنها راهی خانه خاله در آستارا میشوند. خاله، هنوز تصویر لباس لیمویی خواهرزاده جلوی چشمانش است: «چقدر هم بهش میآمد.
کوتاه بود تا اینجا.» خاله با دست روی زانو را نشان میدهد. یک شب در آستارا میمانند و روز بعد، راهی روستایشان میشوند؛ راهی سفیدسنگان، قتلگاه رومینا. این اما تنها نقشه پدر نبود. او یک بار دیگر وقتی سراغ داسش میرود، داستان دیگری به هم میبافد. بعد از رفتن رومینا مدام مادر و پسر را تهدید به مرگ میکرد. وقتی سراغ رومینا به آستارا رفت، پدربزرگ رومینا، داس را در خانه پنهان میکند. رضا در بازگشت، سراغ داسش را از پدر همسر میگیرد به بهانه چوب بری برای باغ. مرد سالخورده هم با دیدن روی گشاده و لبخند داماد، سفارش چند تکه چوب میدهد.
داس را به یک دست و دو بستنی را به دست دیگرش میدهد برای نوهها. خاله زهرا با صدایی گرفته از گریه در مراسم هفت، در خانه پدری روی زمین نشسته، تکیه داده به مبل قهوهای و از جزئیات حادثه میگوید. تمایلی به زبان آوردن نام رضا ندارد: «دوست داشت نخستین بچهاش پسر باشد. ما هم شنیدیم که وقتی نوزاد بود به کسی گفته دخترش را ببرد، چون برایش دردسر میشود اما وقتی رومینا بزرگتر شد، دوستش داشت.
نمیشود گفت اصلا مهربانی نکرد، اما نه طوری که نشان دهد. بیشتر سختگیر بود. نمیخواست زن و دخترش بیایند و بروند. آنها هر کجا میخواستند بروند باید از او اجازه میگرفتند. حتی برای رفتن به خانه پدرم.» رضا خودش را غیرتی میدانست و زهرا خواهر رعنا میگوید که خواهر رضا، سالها قبل با پسر مورد علاقهاش فرار کرد و رفت و بعد از چندسال خانوادهها آشتی کردند. نه کسی قتل کرد و نه کسی کشته شد.
حسن دشتی، پدر رعنا مرد سالخوردهای است که فارسی نمیداند. عصر روز هفتم مرگ نوهاش، در خانهای که راه به قبرستان دارد، با پیراهنی رنگ و رو رفته مشکی نشسته بر مبل و وقتی به لحظه دیدن جسد غرق خون نوهاش میرسد، بغضاش میترکد: «این غیرت بود؟ نه نبود.» پدر کار را به دست رعنا سپرده. هرچند هنوز نه شکایتی شده و نه کسی سراغشان را گرفته اما برایش سوال است که قانون با رضا چه میکند. مادر رعنا، گریههایش را کرده. موهای رنگ حنایش، روی صورت پرچروکاش سایه انداخته. لباس گلدارش به رنگ باغچه است و حالا در گیرودار رفتوآمدهای همسایه و فامیل، مشغول نماز و ضبط و ربط کارهای خانه است و کاری به قانون و قصاص و داستان و داس ندارد. آنها شنیدهاند اشکهای رضا در زندان بند نمیآید.
این را هم شنیدهاند که به برادرش سپرده تا مراقب پسرش باشد. میگویند رضا اعتیاد نداشت اما مرتب و مدام قلیان میکشید. زنش را کتک نه، اما اذیتش میکرد. رعنا همین روزها باید برود دادگاه برای رسیدگی به پرونده قتل دخترش. خواهر میگوید: «کسی رعنا را مقصر نمیداند. همه به شوهرش لعنت میفرستند.» آن یکی میگوید: «اهالی در شوک حادثهاند. خودمان مریض شدهایم. شبها وحشتزده از خواب بیدار میشویم.»
خشونت در جامعه بازتولید می شود
این اولین باری نیست که دخترکی کمسن و سال، قربانی خشونت خانگی و ناموسی میشود؛ قتلی که که براساس قانون، چون به دست پدر اتفاق افتاده است، او قصاص نمیشود و قصاص تبدیل به دیه و تعزیر خواهد شد. علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس، در تحلیل وقوع و تکرار چنین حوادثی به «سازندگی» میگوید: «مطالعات نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد از قتلها در ایران، قتلهای ناموسی هستند؛ اما به دلیل ملاحظات خانوادگی و محیطی با چنین نامی در مجامع قضائی ظهور پیدا نمیکنند. مطالعات همچنین نشان میدهد تعداد قابل توجهی از جمعیت مردم ایران به یک یا چند اختلال روانی دچارند و میزان مراکزی که این موارد را درمان میکنند هم بسیار اندک است. حرفم این است که اختلالات روانی نقش مهمی در بروز چنین حوادثی دارند؛ به ویژه اضطراب و ناتوانی در کنترل خشم. روشن است که اگر کسی سلامت روان داشته باشد، حتی در مقابل فجیعترین کارها هم دست به چنین اعمال وحشتناکی نمیزند. حتماً این فرد یک یا چند اختلال روانی را با خودش حمل میکند».
عامل مهم دیگری که او به آن اشاره میکند، باورهای فرهنگی است. میگوید: «متاسفانه نهادهای فرهنگی ما در این زمینه یا ساکتند یا به طور غیرمستقیم موضوعات خاصی را تبلیغ میکنند. مانند تبلیغ چندهمسری یا کودک همسری. مثلاً در خیابان ممکن است بیلبوردهایی را ببینید که روی آن نوشته بیحجابی زن به دلیل بیغرتی شوهر یا پدر و برادر اوست! این نوعی تبلیغ خشونت است که زن را به عنوان بردهای در دست مرد میپندارد که مرد باید به او امر و نهی کند. در واقع زن را مصلوبالاختیار میداند و مرد را تامالاختیار. به هر حال در چنین تبلیغاتی وقتی یک مرد به عنوان، ولی یک زن معرفی میشود، ممکن است چنین خشونتهایی را در برخی مردان تشدید کند. ضمن اینکه اصولاً خشونت خودش را بازتولید میکند». او درباره کودک همسری میگوید: «براساس آمار در ایران بیش از ۳۰ هزار کودک همسری داریم و متأسفانه برخی از مسئولین از جمله یکی از نمایندگان زن مجلس اخیراً از این موضوع دفاع کرده بودند. نتیجه این دفاعیات همین اخبار ناگواری است که هر روزه شاهدش هستیم. علاوه برآن ما به یک تجدید نظر جدی در بازنگری قانون نیاز داریم».





مرتبط:
» ناگفته های خاله رومینا از ماجرای قتل+تصویر مادر و خاله رومینا [بيش از 5 سال قبل]
» آخرین خبر از قتل فجیع ،بهمن خاوری با تهدید رومینا را فراری داد+جزئیات کامل [بيش از 5 سال قبل]
» نخستین سخنان پدر رومینا اشرفی: عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست+تصویر [بيش از 5 سال قبل]
» احکام پرونده قتل رومینا اشرفی صادر شد+جزئیات [بيش از 5 سال قبل]
برچسب ها:
رومینا اشرفی
نظرات کاربران
اخبار استان بوشهر
- ترویج همدلی کارکنان و مدیران شهرداری وحدتیه +تصاویر
- نشست فرماندار عسلویه با مدیرکل کمیته امداد استان بوشهر+تصویر
- دکتر اخلاقی:بیمارستان ۱۷ شهریور برازجان ۵۶ درصد پیشرفت فیزیکی دارد/ گزارش تصویری
- بوشهر در مدار ۵۰ درجه
- برداشت زود هنگام خارک و رطب دراستان بوشهر
- در بازدید از دادگستری استان ،استاندار بوشهر: حبسزدایی در دستگاه قضایی بوشهر تقویت شود+تصویر
- کارو تلاش توسط شهرداری بندر دیر با قوت ادامه دارد+گزارش تصویری
- حضور فرماندار در دادگستری شهرستان به مناسبت هفته قوه قضاییه+تصاویر
- حضور دکتر موسی احمدی در مراسم تشییع قهرمانان ملی و سربازان وطن+تصویر
- پیام فرماندار عسلویه به مناسبت گرامیداشت هفته قوه قضاییه
- دستگیری ۱۶ نفر از حامیان، هواداران و مرتبطین رژیم صهیونیستی در بوشهر
- دکتر موسی احمدی رئیس کمیسیون انرژی مجلس:شکست جبهه استکبار در برابر جمهوری اسلامی ایران
- پیام تسلیت شهردار و رئیس شورای شهر بندر دیر بمناسبت اغاز ماه محرم
- پیام تسلیت شهرداری وحدتیه بمناسبت اغاز محرم+تصویر
- بازرس کل استان مطرح کرد؛ محکومیت ۲۳۴ نفر از مدیران و کارکنان دولتی در بوشهر
- دکتر موسی احمدی رئیس کمیسیون انرژی مجلس::پیروزی ایران در برابر رژیم اشغالگر قدس موجب وحدت و امید مسلمانان منطقه شد
- سرکشی فرماندار از بازار عسلویه زندگی در جریان است بازار درآرامش است کسبه فعال هستند وکمبودی وجود ندارد+تصویر
- دیدار فرماندار عسلویه با مدیرکل بنیاد مسکن استان بوشهر+تصویر
- بیانیه جامعه رسانهای بوشهر در محکومیت تجاوز رژیم صهیونیستی
- ۳ مصدوم بر اثر انحراف پراید در جاده آبپخش
- اداره کل اطلاعات:کشف دوباره ریزپرندهها در استان بوشهر+تصویر
- عمران و سازندگی توسط شهزداری وحدتیه ادامه دارد+تصاویر
- دکتر موسی احمدی رئیس کمیسیون انرژی مجلس : دانش هسته ای را بهتر از قبل دنبال خواهیم کرد و سایت های خود را دوباره می سازیم
- ظهر یکشنبه؛ حمله مجدد اسراییل به بوشهر/ هدف دو نقطه نظامی بود
- پلیس: دستگیری ۹ حامی رژیم صهیونیستی در استان بوشهر
- اطلاعیه شرکت های آب، برق، گاز: هیچ ماموری به منازل مراجعه نمی کند/ مامورنماها را معرفی کنید
- و تو، نتانیاهو! صدای زن ایرانی را شنیدی؟
- سرنگونی سه ریزپرنده اسراییل در پارس جنوبی
- ساعت کار ادارات بوشهر تغییر کرد/ امکان دورکاری کارمندان
- مهندس عابدی شهردار بندر دیر:شهرداری با تمامی ظرفیت در کنار دستگاههای امنیتی برای حفظ امنیت و آرامش شهروندان ایستاده است.
- با حضور شهردار و مدیران شهرداری برگزار گردید: جلسه ستاد بحران شهرداری وحدتیه +تصویر
- امنیت پایدار در شهرستان عسلویه ،بازدید شبانه وحضور میدانی فرماندار واعضای شورای تامین در ایست های بازرسی بسیج+تصویر
- برگزاری جلسه مدیریت شرایط اضطراری پتروشیمیهای منطقه پارس با حضور رئیس کمیسیون انرژی مجلس
- بازدید دکتر موسی احمدی از فاز ۱۴ پارس جنوبی پس از حمله اسرائیل و دیدار با مدیر عامل نفت و گاز پارس+تصویر
- بازارچهای که نیست؛ قصه ناتمام بندر دیر
- مسیرهای پروازی فرودگاه بوشهر افزایش مییابد
- اطلاعیه پارس جنوبی درباره کاهش حضور کارکنان ستادی
- پیام مدیریت شهری بندر دیر بمناسبت عید غدیر خم
- پیام شهرداری وحدتیه درپی حمله رژیم سهیونی به خاک کشورمان
- پیشرفت ۷۵ درصدی آبشیرینکن پنجهزار مترمکعبی بنک شهرستان کنگان+تصاویر
- بهره گیری از مشارکت و همکاری دلسوزانه بانوان در مدیریت شهر خارگ+تصاویر
- شهرداری وحدتیه برگزار می کند،جشن بزرگ عید غدیر+تصویر
- حمایت قاطع دکتر موسی احمدی رئیس کمیسیون انرژی مجلس از حذف شرکتهای پیمانکاری و طرح ساماندهی کارکنان دولت
- دکتر احمدی رئیس کمیسیون انرژی مجلس تاکید کرد: ضرورت توسعه صنایع تکمیلی پتروشیمی با هدف تکمیل زنجیره ارزش
- پیام تبریک شهردار ورییس شورای شهر بندر دیر+تصویر
- دکتر اسکندر پاسالار رسما فرماندار عسلویه شد+تصویر
- بیمارستان شهید گنجی برازجان آموزشی درمانی میشود
- تعمیر ایستگاه پمپاژ اصلی فاضلاب بوشهر پیش از رسیدن به ساعت پیک به پایان رسید+تصویر
- دیدار مجمع نمایندگان استان بوشهر با فرمانده جدید سپاه امام صادق(ع)
- دیدار فرماندار عسلویه با فرمانده سپاه امام صادق(ع) استان بوشهر+تصویر
اخبار استان فارس
- جزئیات جدید از پرونده دختری که در شیراز گم شد
- واژگونی اتوبوس مشهد به شیراز در تفت+تصاویر
- عکس جالب از شمایل متفاوت یک بانک در شیراز
- تصویر متفاوت از بازیگر سریال مختار در شیراز
- تصاویر/ شیراز، سرشار از عطر شکوفههای بهار نارنج
- رفتار زشت یک گردشگر در تخت جمشید، صدای مردم را در آورد!
- ترافیک شدید پس از انسداد مسیر کمربندی و شهرک صنعتی شیراز
- خودکشی قاتل سریالی پس از ۶ قتل در شیراز و اصفهان
- انبارهای احتکار سیبزمینی در شیراز کشف شد!
- تصاویر/ پخت ۲۰ تن شله زرد نذری در شیراز
- امام جمعه شیراز: اگر دوست ترامپ باشیم خجالت دارد
- تصاویر/ زیباییهای رنگارنگ مسجد نصیرالملک شیراز
- گنگستر کازرون، انتقام پدرش را پس از ۲۰ سال گرفت!
- اهالی هنر قطعهبندیهای سیاسی را دنبال نمیکنند
- شیراز؛ حادثه عجیب در کارگاه ساختمانی ۲ کشته برجاگذاشت
- انتصاب نخستین فرماندار زن در استان فارس + عکس
- هلاکت مردی که به مردم تیراندازی و نارنجک پرتاب کرد
- روایت تازه از لحظه ترور امام جمعه موقت کازرون | شهادت امام جمعه پس از گرفتن عکس یادگاری با دانش آموزان
- تصاویر/ استقبال از هادی چوپان در شیراز
- عکس/دیوارهای خلاقانه این کافه در شیراز، اشتهایتان را باز میکند
- مدیران روحانی همگی در دولت وفاق!معاون دولت روحانی استاندار فارس شد
- استاندار شدن رشیدی کوچی منتفی شد+عکس
- پلیس: دستگیری ضارب آمر به معروف در شیراز + عکس
- تصاویر/ روستای ایتالیایی در حوالی شیراز
- درگیری افغانی ها در خشت یک کشته برجای گذاشت
اخبار ورزشی
- «بازی» پرهزینه مدیران استقلال با یک نام؛ کجایی آقای «سیدروف»؟
- مربیان استقلال مشخص شدند
- شوک به پرسپولیس با محرومیت سنگین وینگر جدید؟
- متلک سنگین مشاور فرهنگی تراکتور به پرسپولیسی ها با تبریک قهرمانی استقلال +تصویر
- اخبار ضد و نقیض درباره درگذشت کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال+عکس
- درگذشت پیشکسوت فوتبال برازجان در حین بازی + عکس
- از پیشکسوتان فوتبال برازجان تجلیل شد+تصاویر
- گرانقیمتترین بازیکن فوتبال ایران کیست؟
- پیام علی دایی بالاتر از تمام برنامههای نوروزی تلویزیون
- درخواست ستاره تیمملی از هواداران
- حمایت پروین از قلعهنویی در حاشیه افطاری
- بیانیه مشکوک النصر درباره حضور رونالدو در تهران+عکس
- درخواست ماتزاری، استقلالیها را دلزده کرد!
- گزینههای اول و دوم نیمکت استقلال مشخص شدند
- حسن روشن: استقلال را تعطیل کنید لبوفروشی بزنند!
- زمان مسابقات موتور کراس کشور در بوشهر
- مدیرعامل پرسپولیس دو ماه محروم شد!
پربازدیدترین اخبار
- پیام مدیرعامل پتروشیمی دماوند بمناسبت فراررسیدن ماه محرم و پیروزی ملت ایران در مقابل رزیم غاصب صهیونی+تصویر
- حضورمدیرعامل و کارکنان پتروشیمی مروارید در آیین تشییع شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه+تصویر
- جهش فروش و رکوردشکنی درآمد پتروشیمی نوری در بهار ۱۴۰۴
- بیانیه پایانی سپاه در خصوص جنگ صادر شد
- بیانیه مدیر عامل پتروشیمی هنگام درباره تجاوز اخیر دشمنان به خاک میهن عزیزمان ایران
- حضور فرماندار در دادگستری شهرستان به مناسبت هفته قوه قضاییه+تصاویر
- پتروشیمی، سنگر راهبردی ایران در روزهای بحران