کد خبر: 48101 ، سرويس: عسلویه انرژی
تاريخ انتشار: 16 تير 1404 - 16:20
یادداشت
یادداشت به قلم محمدجواد قبادبیگی، ما پای وطن ایستاده‌ایم؛ نفس‌هایمان را بخشیده‌ایم تا قله‌ها را فتح کنیم.

نوای جنوب:محمدجواد قبادبیگی، مدیر روابط عمومی پتروشیمی بوشهر، در یادداشتی از مقاومت مردم ایران در روزهای جنگ و سختی می‌نویسد.





نوای جنوب:محمدجواد قبادبیگی، مدیر روابط عمومی پتروشیمی بوشهر، در یادداشتی از مقاومت مردم ایران در روزهای جنگ و سختی می‌نویسد.

در روزهایی که طبل تهدید از دور و نزدیک کوبیده می‌شود، ما نه به سایه نگاه کردیم، نه به آسمان ترس.

 

ما به دست‌های‌مان نگاه کردیم، و دل‌مان را شمردیم؛ دیدیم زیادند هنوز…

دل‌هایی که هنوز می‌خواهند برای ایران بتپند.

 

از خط داغ صنعت تا اتاق روشن درمان.

از تخته‌سیاه کلاس تا پله‌های سرد معدن.

از کارگاه، تا پشت فرمان، تا پشت جبهه‌ های بی‌نام.

ما همه، پرچم‌دار غرور ملی‌ایم.

 

آن که پای دستگاه ایستاده، آن که شب‌کاری می‌کند و هنوز لبخند دارد.

آن که در درمانگاه، بی‌خوابی‌اش را به جان می‌خرد.

آن معلمی که هنوز برای آینده‌ی این خاک، پای تخته می‌نویسد.

آن آتش‌نشان‌ها که هر وقت دیگران می‌دوند سمت دور شدن،

آن‌ها می‌دوند در دل شعله‌ها.

آن کشاورز، با دستان ترک‌خورده‌اش.

آن رفتگر، آن مأمور برق، آن جوانی که در دل تحریم، کارآفرینی می‌کند.

آن سربازان وطن، نه فقط در میدان جنگ، بلکه در دل کار و زندگی، با دستانی زخمی و قلبی پر از ایمان،

پای آرمان‌های این خاک ایستاده‌اند.

ما، همه‌مان، با همیم.

 

ما، همان مردم معمولی‌ایم…

اما وقتی لازم باشد، کوه می‌شویم.

مثل کارگری که سر ماه، نصف حقوقش را خرج نان همسایه کرد.

مثل پرستاری که شب حمله، نرفت مرخصی، ماند تا قلبی نایستد.

مثل پدری که در دل تهدید، دست بچه‌اش را گرفت و گفت:

«نترس، اینجا وطن ماست… کسی جرأت نداره خاکش رو بگیره.»

 

ما برای هم مانده‌ایم.

نه برای سود، نه برای پُست، نه برای دیده شدن.

ما مانده‌ایم چون ایران، فقط نام یک کشور نیست،

ایران، نام همه خاطره‌های ماست.

نام همه رنج‌های ما.

نام همه شعرهایی‌ست که سر صف خواندیم،

همه نذرهایی‌ست که مادربزرگ‌ها کنار چراغ نفتی بسته‌اند.

 

کسی خیال نکند اگر سکوت کرده‌ایم، یعنی خوابیم.

ما داریم می‌سازیم…

با دل، با دست‌هایی که هزار بار بریدند،

اما هنوز باند را باز نکرده، برگشتند سر کار.

 

ما پای وطن ایستاده‌ایم؛ نه با شعار، با شرافت.

 

اگر قرار باشد کسی از آینده بنویسد،

نخواهد نوشت فقط فلان شهر بمباران شد یا فلان تهدید خنثی.

خواهند نوشت:

در همان روزها،

کارگر ایرانی پیچ آخر را سفت کرد،

پرستار ایرانی جان آخر را نجات داد،

دانش‌آموز ایرانی درس غیرت را آموخت،

و مادری، در دل شب، رو به قبله گفت:

«خدایا، خودت مراقب وطن ما باش،

مراقب خاکی که عزیزامون در آن زندگی می‌کنند،

و مراقب بچه‌های این سرزمین…»

 

و ما مانده‌ایم؛

تا بسازیم.

نه فقط ساختمان و سازه،

بلکه روح این سرزمین را…

سرزمینی که اگر هزار بار ویران شود،

باز هم از دل خاکستر، بلند می‌شود.

 

پای ایران ایستاده‌ایم؛

نه از سر اجبار،

بلکه از شوق افتخار.

 

و اگر قرار باشد

تا آخرین نفس،

چرخ زندگی را بچرخانیم،

ما نفس‌مان را کم نمی‌آوریم…

چون این خاک،

خاک نفس‌های ماست.

و این وطن،

سرزمین کسانی‌ست که

نه فقط از آتش گذشتند،

بلکه از دل آن، نور ساختند.

 

ما، فرزندان رنج و غیرت،

همان‌هایی هستیم که اگر امروز در میدان مانده‌ایم،

فردا بر قله خواهیم ایستاد؛

قله‌ای که نه تنها بلند،

بلکه شریف و استوار خواهد بود.

و آن روز،

نام ما را تاریخ با افتخار خواهد نوشت:

«آنان که رفتند سرِکار،

نه برای کار،

بلکه برای نجات وطن…

و رسیدن به قله.»

لينک خبر:
https://www.navajonob.ir/fa/posts/48101