
نوای جنوب:امان از عشق که بدخورهای است وقتی به جان آدم بیفتد دیگر پیر و جوان نمیشناسد، این طور میشود که پیرمرد۱۱۵ ساله با داشتن ۷۰ نوه و نتیجه و نبیره، دل به دریا میزند و تجدید فراش میکند؛ آن هم با لیلی ۶۵ ساله!
نوای جنوب:امان از عشق که بدخورهای است وقتی به جان آدم بیفتد دیگر پیر و جوان نمیشناسد، این طور میشود که پیرمرد۱۱۵ ساله با داشتن ۷۰ نوه و نتیجه و نبیره، دل به دریا میزند و تجدید فراش میکند؛ آن هم با لیلی ۶۵ ساله!مردم ده میگویند محمد ۱۰۵ ساله است اما پدربزرگ با صدای بلند اعتراض میکند: «من ۱۱۵سال از خدا عمر گرفتم. آن موقع مردم شناسنامه نداشتند و من هم تا ۱۵سالگی سجل نداشتم و بعدا پدرم برایم گرفت». محمد هم مثل آبا و اجدادش که چوپان بودند، ۶۰ سال در کوه و دشت و بیابان چوپانی کرد و اموراتش را گذراند.
خدا به او ۱۲بچه داد که ۹ نفرشان سیاهسرفه و تیفوس گرفتند و مردند و فقط یک دختر و ۲ پسرش از بیماری جان سالم به در بردند. زن اول محمد- زری ماه- وقتی ۱۴ ساله بود به خانه بخت رفت. او بعد از ۸۰ سال شوهرش را تنها گذاشت و درگذشت. بعد از مرگ زری ماه، محمد مدتها تنهایی کشید تا اینکه عشق کار دستش داد.