- تصاویری از بهشت روی زمین در شمال ایران
- تصاویر/ رژه روز ارتش
- عکس/ قدرتنمایی زنان یگان ویژه پلیس
- عکس/ قابی خیرهکننده از اهواز که همه را به وجد آورد
- تصاویر چشمنواز از حال خوبِ دریاچه ارومیه
- تصاویر/ برداشت توت فرنگی در بهنمیر
- تصاویر/ بارش تگرگ تخممرغی در کرمانشاه
- تصاویر/ آیین سنتی «معایده»
- تصاویر/ مسابقات کشتی لوچو در «سرخکلا» زیرآب
- تصاویر/ فینال لیگ فوتبال بانوان
امروز: جمعه 31 فروردين 1403 / Friday 19 Apr 2024
تاريخ انتشار: 10 خرداد 1399 - 17:21
نوای جنوب:کی از اهالی روستای سفیدسنگان میگوید: «اهالی در شوک حادثهاند. خودمان مریض شدهایم. شبها وحشتزده از خواب بیدار میشویم.»
نوای جنوب:
دخترها طوفان را به چشم دیده بودند؛ ابرهای سیاه و سفید را که سر به سر هم داده و آسمان را صدای غرش برداشته بود. باد مثل قاصدی از میان ابرها آمده بود پایین و خاک را بلند کرده بود. درختها بیقرار روز عزا، سرها را به هم نزدیک میکردند و دریای شمال، خوابیده زیر پای قبرستان، موج روی موج میانداخت. لباس سیاه زنان را همین باد و خاک به هم پیچانده و مویهشان را به آسمان برگردانده بود. دخترها غبار آن چاله سیاه را دیده بودند که بلند میشود. «خاک قبولش نمیکرد.» مرگ اما راه خودش را میرفت، کار خودش را میکرد. طوفان چند دقیقهای، چون هاتفی بدخبر، با پُر شدن چاله، با تمامشدن دفن تن نحیف دختربچه زیر خاک نمدار روستای سفیدسنگان، راهش را کشید و رفت و صدای مادر و خالهها و دخترخالهها در بهشت فاطمیه پیچید. تا به حال، صدای مویه زنان تُرک را شنیدهای که چطور لحظههای داغ را با هم قسمت میکنند؟ رعنا و ملیحه و منصوره و زهرا و بقیه به رسم زنان ترک، ناخن به صورت کشیدند و صدای حزن، همه جا را برداشت. «چند دقیقه پیش، کدام دختر روستا را خاک کردند؟» رعنا از خودش پرسید. «دختر من بود؟» رومینا اشرفی، دختر رعنا بود. آن عصر عجیب بهار، او را خاک کردند. رومینا «آن روز» خاک بر سر شد. زنان روستای پیر، نشسته در دل بخش لمیر، جایی میان تالش و آستارا، با ٥٩٧ نفر جمعیت، شنبه سوم خرداد ١٣٩٩، آرام به خانه برگشتند و در راههای خاکیِ باریکِ لاغر، سکوت در میانه بود. مردم، گروه مغشوش مردم، آنان که «رضا اشرفی»، پدر رومینا گفته بود به دلیل حرف و حدیثهایشان، دختر چهاردهسالهاش را کشته، آن روز ساکت سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. آن شرم هنوز میان چشمهای برخی مردان روستا پیداست و ترس، از میان قرص صورت زنانی که روزها جز برای رفتن سرِ زمین، همراه مردی از خانواده، از خانه بیرون نمیآیند. زنان روستای سفیدسنگان میگویند حالا در روستایشان یک قاتل پیدا شده و از آن روز فکر میکنند کشتن آسان است. محبوبه، زن همسایه از روزی که شنیده رومینا را کشتهاند، جز برای نان خریدن از خانه بیرون نیامده. روزها جلوی آینه میایستد و جرأت نگاه کردن ندارد؛ فکر میکند سر که بالا کند، مردی دشنه در دست خواهد دید که به قصد مرگ آمده است؛ هراس مردن به دست یک انسان. محبوبه بیستوسه ساله، امروز، تازه از مزار دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان میدهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشمهایش دور نمیشود.
شالیزارهای شمال در انتهای سبزیاند. تالش و روستاهایش را از همان زمان که محل رفت و آمد نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم بود، به همین زمینها و باغهای پربار میشناسند. حتی وقتی سربازان روس، پل تاریخی چندین صدساله لمیر را خراب کردند تا پای رفتن نازیها لنگ شود هم این تکه از زمین شمال غرب ایران، صفای خودش را داشت. هنوز هم دارد؟ امروز نه. امروز، پنجشنبه، هشتم خرداد ١٣٩٩، همه قصه مرگ دختربچهای را شنیدهاند که پدر عاملش بوده؛ قاتلش بوده و حالا معلق میان خشم و اندوه، در زندان لاکان رشت حبس است. خانه جدید دختر کجاست؟ قبرستان. چه قبرستان زیبایی.
از تعداد دقیق فرار زنان از خانه در تالش و روستاهای اطراف اطلاعات دقیق و درستی نیست اما به گزارش ایرنا سال گذشته سرهنگ فلاح کریمی، رئیس پلیس پیشگیری گیلان گفت که در هشت ماهه سال ٩٧، ١٥٤ فرار از منزل و در هشت ماهه سال ٩٨ هم ١٢٤ فرار که از این تعداد یکصد نفر زن بودهاند، در سامانه این پلیس ثبت شده است.
ازدواج دختربچهها در گیلان از آمارهای سازمان ثبت احوال هم پیداست. همین پارسال بود که حسین هاشمزاده، معاون امور هویتی ثبت احوال گیلان اعلام کرد، از مجموعه ازدواجهای ٩ ماه سال ١٣٩٨، ٢٩٥ ازدواج برای دختران زیر ١٥ سال و ٢٩٩ ازدواج برای پسران زیر ١٩ سال ثبت شده است.
جاناحمد آقایی، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان درباره این آمار گفته است: «همه این ازدواجها درون خانوادهها و با توافقهای خودمانی صورت گرفته است.» او به استاندار پیشنهاد کرده کمیتهای با عنوان بررسی کودکهمسری در استان گیلان تشکیل و موضوع به صورت موردی بررسی شود.
یکی از همسایهها را هم، زن بیستسالهای که در عصر دلگیر روستا، کنار مادر پیرش با دامنی سفید نشسته و مگس از سر میپراند، با شوهر دادن از خانه کم کردند. حالا سه بچه قد و نیم قد دورش را گرفتهاند و پشت میلههای حیاط، با واهمهای عمیق از حرف مردم، از همسایگی با خانواده اشرفی میگوید. در خانهای چسبیده به قبرستان. رومینا چند متر آن طرف «خانه پدری»، در اتاق یک در دومتر خوابیده و نرگس دلش برای او تنگ است. زن جوان، آزردهخاطر از حرف مردم میگوید دلش میخواهد از این روستا برود و دیگر هرگز برنگردد.
پدر هر روز چند متر دورتر از خانه، روی تلی از خاک، به اشد مجازات محکوم میشود؛ در انتهای بنبست «بهشت فاطمیه»، چند قدم بالاتر از نردههای آهنی رنگ و رو رفته هر روز دادگاهی برپاست. امروز هفت روز پس از خاکسپاری رومینا، رعنا و خواهرانش قصاص میخواهند. آخرین تصویر مانده در خاطرشان، تصویر مردی است که فاتحانه، روی تپهای ایستاد، داس خون آلودش را برافراشت به نشان پیروزی و فریاد زد: «من کشتمش. من. هر کس بیاید جلو میکشمش.» رومینا در خانه جان داده و اینجا روی تپهای در نزدیکی خانه، طرهای از موهای بلند و مشکیاش همچنان دور دستان و داس پدر پیچیده بود: «وقتی باباش ضربه را زده، بخشی از موهای رومینا هم بریده شده و روی داس مانده.» پنجشنبه دو هفته پیش، پدر چشمها را روی صورت آرامگرفته دختر بست و در گرگ و میش هوای خرداد، دستها را بالا برد و تبر را بر گردنش زد. جیغهای مادر تمامی نداشت وقتی سرآسیمه خودش را از حمام نجات داد و بر بالین دختر آمد به خیال اینکه خواب است و پتویی روی سرش کشیده. پتو که کنار رفت، مادر بهت زده به جوی خونی خیره شد که راهش را از گردن گرفته بود تا پایین تخت. ضربه بخشی از گردن را باز کرده بود. خون شاهرگ تمامی نداشت.
محبوبه، رومینا را چندبار در خانهشان دیده بود؛ وقت مشاطهگری رعنا، مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار میکرد و بعد، گوشه خانهاش را کرد جایی برای بند و ابرو. آرایشگاهی کوچک در دل خانهای ناامن. محبوبه هم در همین خانه، قتلگاه پسین دختربچهای که فکر کرده بود باید زودتر شوهر کند و فرار با پسر را به قرار ترجیح داده بود، رومینا را دید؛ با شوقی افزون برای زندگی. آن زندگی حالا از دست رفته است و محبوبه مثل بقیه زنان روستا فکر میکند این پایان منصفانهای برای تمام شدن روزهای یک دختربچه نیست و حق همه زنان است که هر وقت خواستند ازدواج کنند؛ مثل خودش که در پانزدهسالگی و برای فرار از برادرها، در جای خالی پدر و مادر، با یکی از مردان سفیدسنگان ازدواج کرد و از اردبیل به روستا آمد. او از بحثها و اختلافها درباره «کودکهمسری» خبر ندارد و نمیداند حکم قانون برای ازدواج دختربچهها چیست و چه باید باشد.
آن روز که محبوبه شنید رومینا را پدرش در خواب کشته است، برای سر زدن به همان برادرها به اردبیل رفته بود. بازگشت به خاطرات پرخشونت گذشته. محبوبه میگوید اینطور مردن حق هیچ زنی نیست و فرار، دلیل مناسبی نیست برای کشتن یک نفر. «حتی اگر فرار با پسری مثل بهمن باشد.» به نظر محبوبه و بیشتر زنان روستای سفیدسنگان، پدر رومینا با کشتن دخترش، به مردم و قانون بیاحترامی کرده است. «خودش به جای قانون تصمیم گرفته. این یعنی خیانت.» اگر مرد آزاد شود و برگردد، محبوبه او را نگاه خواهد کرد؟ «به هیچوجه. سلام و علیک چقدر بین روستاییها مهم است؟ ما سلام هم دیگر به او نمیکنیم.» محبوبه میداند پدر رومینا بر اساس همین قانون، قصاص نمیشود و فکر میکند امیرمحمد، برادر ششسالهاش را که وقت قتل، کنار او خوابیده و خون شاهرگ خواهر روی صورتش ریخته بود، نباید به پدر برگرداند. «وقتی دخترش را کشته، پسفردا به پسرش رحم میکند؟ هرگز.» هرگز با «گ» غلیظی از دهان زن ترک بیرون میآید. هرگز یعنی هیچ. رومینا دیگر «هیچ» وقت نان بهدست به خانه برنمیگردد.
قبرستان؛ هشتم خرداد
شالیزارهای شمال در انتهای سبزیاند. تالش و روستاهایش را از همان زمان که محل رفت و آمد نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم بود، به همین زمینها و باغهای پربار میشناسند. حتی وقتی سربازان روس، پل تاریخی چندین صدساله لمیر را خراب کردند تا پای رفتن نازیها لنگ شود هم این تکه از زمین شمال غرب ایران، صفای خودش را داشت. هنوز هم دارد؟ امروز نه. امروز، پنجشنبه، هشتم خرداد ١٣٩٩، همه قصه مرگ دختربچهای را شنیدهاند که پدر عاملش بوده؛ قاتلش بوده و حالا معلق میان خشم و اندوه، در زندان لاکان رشت حبس است. خانه جدید دختر کجاست؟ قبرستان. چه قبرستان زیبایی.
خانه آخرت اهالی شهرها و روستاهای شمال ایران، نشسته بر تپههای سبزی است که هر روز صدای پرندههای شناس و ناشناس، آسمانش را پر میکند؛ خاصه در بهار. بهار امسال اما چه سایه سنگینی بر روستا انداخت. بر قبرستان هم. آنجا که گوشهاش، قبری کنده شده به قامت یک تردبچه که حالا نامش ورد زبان مردم دنیاست. مادر، با چشمهایی بیسو، تنگ مثل روزهای خرداد امسال، چادر سپیدی را که دختر قبل از فرارش پوشیده و گفته بود چقدر زیباست، روی قبر انداخته و گلهای پرپر قرمز رویش را پوشانده است. پرندهای ناشناس از روی شاخه میپرد و نسیم، چادر سیاه زنان را میتکاند. خالهها همراه رعنا نشستهاند و سوزی دردمندانه از میان گلوی نازکشان بیرون میریزد. عزاداری در سکوت، با حیایی به رسم زنان روستا. دخترانشان، آیسان، هانیه، فاطمه و مبینا هم نشستهاند کنار مزار دخترخاله و آرام اشک میریزند. اندوه از دستدادن همبازی بچگی برای آدمها سخت است. این آدم را حالا در چهاردهسالگی، رگ گردن زدهاند و آن زیر، در دل خاک تپهای سرسبز خواباندهاند. آیسان اشکهایش را با آستین پاک میکند؛ فراری کودکانه از زیر بار خشم. رومینا یعنی صیقل داده شده؛ پاک و پاکیزه؛ جلا یافته و صاف.
آیسان تا امروز به معنی اسم دخترخاله فکر نکرده بود. او همسن رومیناست و حالا با چیدن شمعهای کوچک سفید عزا روی خاک و پاشیدن عطر روی آنها، یکبار دیگر بازی را آغاز کرده است. آیسان میگوید رومینا از بچگی تودار بود و حتی وقتی بعد از آن فرار سهروزه، برگشت و به خانه آنان رفت به میهمانی، لب از لب باز نکرد؛ که چرا آن پسر را دوست دارد، چرا رفته و چرا دلش نمیخواسته برگردد. فقط این را گفته بود که او دوستم دارد و من را آزاد میگذارد. آرزوی آزادی، از چشمهای مشکی دخترخالههای او هم حالا، جایی میان جنگل و قبرستان و دریا پیداست. آنچه به زبان نمیآید ریشههای محکمی دارد. آیسان چندبار پیامهای رومینا را دیده بود که برای خودش میفرستد؛ پیامهای کوتاه صوتی در تلگرام. دختربچهها رازهایشان را پیش خودشان نگاه میدارند. گفتن از عشقهای بچگانه سخت است. گوشِ شنیدن هم نیست. دختران روستا، مثل بیشتر همسن و سالهای غیرشهریشان سکوت میکنند و بعد برای خیلیشان، یک روز این بند ضخیم لاینقطع، از جایی سوراخ برمیدارد و فرار. مثل آن دختران سفیدسنگان که از قدیم تا به حال، آنقدر بد میبینند و سخت میگذرانند و دشوار روز میگذرانند که با اولین پسر آشنا در کوچه، فرار میکنند.
دوستان و دخترخالههای رومینا میگویند مردان آنقدر به زنان و دخترانشان در خانه سخت میگیرند که راهی جز فرار برای آنها نیست. یکی از همکلاسیهای رومینا در کلاس هشتم تنها مدرسه روستا، یک ماه قبل از مردن رومینا با پسری فرار کرده بود. یکی از دختران همسایه و یکی از دختران آشنایی دور هم همینطور. اما سرنوشت آنان پس از فرار مثل رومینا نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روزها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی رفت که رفت. دختران سفیدسنگان را مثل برخی روستاهای ایران زود شوهر میدهند و رویای پوشیدن لباس عروس، از دبستان در سرشان ریشه میکند. وهم خوشبخت شدن با مردانی سختگیر. برای رومینا هم قبل از اینکه با بهمن فرار کند، کم خواستگار نیامده بود. «یکیشان کارمند آموزش و پرورش بود که چندبار آمد و رفت. مادرش میگفت باید حداقل ١٦ سالش بشود. پدرش ولی موافق ازدواج بود. مدام از پدرم میپرسید رومینا را بدهد به او ببرد؟ پدرم میگفت نه، هنوز زود است.» اما بیشتر دوستان رومینا در همان دوازده یا سیزده سالگی شوهر کردند. شیفت دخترانه مدرسه پورحنیفه سالهاست که مشتری پر و پا قرصی ندارد. پدرها دخترها را به زور یا دلخواه شوهر میدهند.
از تعداد دقیق فرار زنان از خانه در تالش و روستاهای اطراف اطلاعات دقیق و درستی نیست اما به گزارش ایرنا سال گذشته سرهنگ فلاح کریمی، رئیس پلیس پیشگیری گیلان گفت که در هشت ماهه سال ٩٧، ١٥٤ فرار از منزل و در هشت ماهه سال ٩٨ هم ١٢٤ فرار که از این تعداد یکصد نفر زن بودهاند، در سامانه این پلیس ثبت شده است.
ازدواج دختربچهها در گیلان از آمارهای سازمان ثبت احوال هم پیداست. همین پارسال بود که حسین هاشمزاده، معاون امور هویتی ثبت احوال گیلان اعلام کرد، از مجموعه ازدواجهای ٩ ماه سال ١٣٩٨، ٢٩٥ ازدواج برای دختران زیر ١٥ سال و ٢٩٩ ازدواج برای پسران زیر ١٩ سال ثبت شده است.
جاناحمد آقایی، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان درباره این آمار گفته است: «همه این ازدواجها درون خانوادهها و با توافقهای خودمانی صورت گرفته است.» او به استاندار پیشنهاد کرده کمیتهای با عنوان بررسی کودکهمسری در استان گیلان تشکیل و موضوع به صورت موردی بررسی شود.
یکی از همسایهها را هم، زن بیستسالهای که در عصر دلگیر روستا، کنار مادر پیرش با دامنی سفید نشسته و مگس از سر میپراند، با شوهر دادن از خانه کم کردند. حالا سه بچه قد و نیم قد دورش را گرفتهاند و پشت میلههای حیاط، با واهمهای عمیق از حرف مردم، از همسایگی با خانواده اشرفی میگوید. در خانهای چسبیده به قبرستان. رومینا چند متر آن طرف «خانه پدری»، در اتاق یک در دومتر خوابیده و نرگس دلش برای او تنگ است. زن جوان، آزردهخاطر از حرف مردم میگوید دلش میخواهد از این روستا برود و دیگر هرگز برنگردد.
نرگس تشنه همنشینی با زنان روستاست و فکر میکند همین محدودیتهاست که دختران روستا را فراری میدهد. «آنها هم که نمیروند، توی خودشان از درد و تنهایی میپوسند.» از وقتی رومینا کشته شده، نرگس که تا سیکل بیشتر نخوانده، فکر میکند «این بدبختی» تمامی ندارد. دریا که از پنجره خانه نرگس پیداست برای او منظرهای است زشت، شبیه جمع شدن قطرههای آب بیمعنی و سبزی جنگل پشت حیاط خانهاش، صفایی ندارد. «کاش میتوانستم بروم شهر و راحت شوم. الان همینکه شما دارید با من حرف میزنید، مطمئنم همسایهها دارند از پنجره ما را میپایند. اینجا حرف مردم، زنان را میکشد. رومینا را هم همین حرفها کشت.» حرف زنان و بعضی مردان روستا شبیه هم است.
حمید رزمی هم ۲۸سال معلمیاش را مدیر مدرسه روستای سفیدسنگان بوده. مدرسه شهید پورحنیفه ۷۶ دانشآموز دارد؛ ۳۲ دختر و مابقی پسر. او چهره رومینا را خوب به یاد دارد، صورت دوست صمیمیاش، «میم» را هم. میم، دانشآموز کلاس هشتم، نخستین کسی بود که ماجرای بهمن را از زبان رومینا شنید؛ چند روز بعد خبر به گوش پدر رومینا رسید و فهمید رومینا پسری را دوست دارد. آن شب، شب کتک بود و ناسزا. رضا به رعنا گفت رومینا را میزند تا دیگر از این حرفها در مدرسه نزند، تا آبرویشان نرود. تا دختر ساکت بنشیند پشت نیمکتهای مدرسه. رزمی مدیر مدرسه، میگوید داستان را از همکلاسیهای رومینا شنیده بود و فکر نمیکرد کار به اینجا برسد. او حالا و پس از مرگ رومینا از آموزشوپرورش میخواهد برای بچههای مدرسه درباره سن ازدواج، کلاسهای آموزشی بگذارد تا آنها در برابر اجبار خانوادههایشان برای ازدواج مقاومت کنند.
یک گلایه هم دارد؛ جای خالی روانشناسان و روانپزشکان در هفتهای که گذشت: «چطور هنوز یک نفر هم نیامده با خانواده رومینا و حتی پدر قاتلش در زندان صحبت کند و بپرسد درد او چه بوده. همه اهالی روستا ناراحت و به هم ریختهاند. ما نیاز به مشاوره روانی داریم.» رضا رزمی، دهیار روستا هم از این جای خالی میگوید و البته تماس تلفنی فرمانداری، استانداری و بخشداری، نه حضورشان در روستا.
قبرستان؛ نهم خرداد
پدر هر روز چند متر دورتر از خانه، روی تلی از خاک، به اشد مجازات محکوم میشود؛ در انتهای بنبست «بهشت فاطمیه»، چند قدم بالاتر از نردههای آهنی رنگ و رو رفته هر روز دادگاهی برپاست. امروز هفت روز پس از خاکسپاری رومینا، رعنا و خواهرانش قصاص میخواهند. آخرین تصویر مانده در خاطرشان، تصویر مردی است که فاتحانه، روی تپهای ایستاد، داس خون آلودش را برافراشت به نشان پیروزی و فریاد زد: «من کشتمش. من. هر کس بیاید جلو میکشمش.» رومینا در خانه جان داده و اینجا روی تپهای در نزدیکی خانه، طرهای از موهای بلند و مشکیاش همچنان دور دستان و داس پدر پیچیده بود: «وقتی باباش ضربه را زده، بخشی از موهای رومینا هم بریده شده و روی داس مانده.» پنجشنبه دو هفته پیش، پدر چشمها را روی صورت آرامگرفته دختر بست و در گرگ و میش هوای خرداد، دستها را بالا برد و تبر را بر گردنش زد. جیغهای مادر تمامی نداشت وقتی سرآسیمه خودش را از حمام نجات داد و بر بالین دختر آمد به خیال اینکه خواب است و پتویی روی سرش کشیده. پتو که کنار رفت، مادر بهت زده به جوی خونی خیره شد که راهش را از گردن گرفته بود تا پایین تخت. ضربه بخشی از گردن را باز کرده بود. خون شاهرگ تمامی نداشت.
تن هنوز گرم بود که مادر لبانش را به بوسهای بر گردن دختر، خونی کرد. بدبختی مادر از همان لحظه شروع شد. رومینا در نامه وداع، پیش از فرار از خانه، تصویر دخترک حلقآویز شدهای را نقاشی کرده و نوشته بود: «من میروم بابا. مگر تو نمیخواستی من را بکشی. هر کسی پرسید بگو مرده.» ملحفهها، پتوها و بالش غرق در خون را آتش زدند. فرشها را جمع کردند و بردند. مادر یک هفته است همراه امیرمحمد، فرزند شش سالهای که تنها شاهد خاموش قتل است، به خانه پدری پناه برده: «فقط یک بار به مادرش گفته من اشتباه کردم که میگفتم بابا را دوست دارم. من تو را دوست دارم. یک بار هم به پسرهمسایه گفته، بابای من خوب نیست. بابای تو خوبه.»
پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمیشود. پنجشنبه شب هم ایستاده بود تا مأموران دستبند بزنند و داسش را بگیرند، بیهیچ مقاومتی: «کاش مقاومت میکرد. کاش به او تیری میزدند و میکشتندش.» خواهران رعنا از بازگشت رضا میترسند. از قانون میپرسند. قصاصش میکنند؟ زندان میرود؟ چند وقت؟ زن - مادر رومینا - چشمانش را بر زندگی پانزدهساله بسته و قصاص میخواهد، قصاص هم نکنند، زندان میخواهد. مادر، کوه ترس است؛ از همسر، از شکایت، از بیپولی، از طلاق و از دست دادن حضانت پسر: «ما نمیخواهیم برگردد اینجا. نمیدانیم چه بلایی سر خواهرمان و پسرش میآورد. ما فقط با قصاص آرام میگیریم.» چند روز پیش شایع شده بود رضا در زندان خودکشی کرده. حالا معلوم شده دروغ است: «برادرش را خواستند برای بازجویی. همان که گفتند برای قتل تحریکش کرده.»
پس از مرگ، رومینا را به پزشکی قانونی بردند، برای صدور گواهی فوت و به دستور پلیس و دادستانی، برای معاینه. نتیجه همین معاینهها سبب شد تا «بهمن» از ماجرا بیرون بیاید و تا چند روز، در مصاحبههای صوتی و تصویری، از شرایط رومینا در خانه پدری بگوید. پدر رومینا، پس از شکایت از بهمن و بازگرداندن دخترش، درخواستی برای معاینه نداده بود: «رومینا پس از فرار، یک روز در خانه پدر بهمن در روستای شلقون ماند و بعد به خانه خواهرش در آستارا رفت. دو روز آنجا بود که دو نفر از دوستان پدرش محلشان را پیدا کردند. با پدر هماهنگ کردند و با نقشه قبلی، به سراغ آنها رفتند. اینطور وانمود کردند که با ازدواج موافقند و عاقد میآورند برای جاری کردن خطبه عقد. دختر و پسر دست و پایشان را گم کردند. دو ساعته فیلمبردار و لباس و سفره عقد آماده کردند. لباس رومینا لیمویی بود. سر سفره عقد بودند که پلیس از راه رسید.» خاله ملیحه با لبهای خشکیده و چشمان به گود نشسته، بالای مزار خواهرزادهاش، ماجرا را روایت میکند.
حسن دشتی، پدر رعنا مرد سالخوردهای است که فارسی نمیداند. عصر روز هفتم مرگ نوهاش، در خانهای که راه به قبرستان دارد، با پیراهنی رنگ و رو رفته مشکی نشسته بر مبل و وقتی به لحظه دیدن جسد غرق خون نوهاش میرسد، بغضاش میترکد: «این غیرت بود؟ نه نبود.» پدر کار را به دست رعنا سپرده. هرچند هنوز نه شکایتی شده و نه کسی سراغشان را گرفته اما برایش سوال است که قانون با رضا چه میکند. مادر رعنا، گریههایش را کرده. موهای رنگ حنایش، روی صورت پرچروکاش سایه انداخته. لباس گلدارش به رنگ باغچه است و حالا در گیرودار رفتوآمدهای همسایه و فامیل، مشغول نماز و ضبط و ربط کارهای خانه است و کاری به قانون و قصاص و داستان و داس ندارد. آنها شنیدهاند اشکهای رضا در زندان بند نمیآید.
این اولین باری نیست که دخترکی کمسن و سال، قربانی خشونت خانگی و ناموسی میشود؛ قتلی که که براساس قانون، چون به دست پدر اتفاق افتاده است، او قصاص نمیشود و قصاص تبدیل به دیه و تعزیر خواهد شد. علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس، در تحلیل وقوع و تکرار چنین حوادثی به «سازندگی» میگوید: «مطالعات نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد از قتلها در ایران، قتلهای ناموسی هستند؛ اما به دلیل ملاحظات خانوادگی و محیطی با چنین نامی در مجامع قضائی ظهور پیدا نمیکنند. مطالعات همچنین نشان میدهد تعداد قابل توجهی از جمعیت مردم ایران به یک یا چند اختلال روانی دچارند و میزان مراکزی که این موارد را درمان میکنند هم بسیار اندک است. حرفم این است که اختلالات روانی نقش مهمی در بروز چنین حوادثی دارند؛ به ویژه اضطراب و ناتوانی در کنترل خشم. روشن است که اگر کسی سلامت روان داشته باشد، حتی در مقابل فجیعترین کارها هم دست به چنین اعمال وحشتناکی نمیزند. حتماً این فرد یک یا چند اختلال روانی را با خودش حمل میکند».
عامل مهم دیگری که او به آن اشاره میکند، باورهای فرهنگی است. میگوید: «متاسفانه نهادهای فرهنگی ما در این زمینه یا ساکتند یا به طور غیرمستقیم موضوعات خاصی را تبلیغ میکنند. مانند تبلیغ چندهمسری یا کودک همسری. مثلاً در خیابان ممکن است بیلبوردهایی را ببینید که روی آن نوشته بیحجابی زن به دلیل بیغرتی شوهر یا پدر و برادر اوست! این نوعی تبلیغ خشونت است که زن را به عنوان بردهای در دست مرد میپندارد که مرد باید به او امر و نهی کند. در واقع زن را مصلوبالاختیار میداند و مرد را تامالاختیار. به هر حال در چنین تبلیغاتی وقتی یک مرد به عنوان، ولی یک زن معرفی میشود، ممکن است چنین خشونتهایی را در برخی مردان تشدید کند. ضمن اینکه اصولاً خشونت خودش را بازتولید میکند». او درباره کودک همسری میگوید: «براساس آمار در ایران بیش از ۳۰ هزار کودک همسری داریم و متأسفانه برخی از مسئولین از جمله یکی از نمایندگان زن مجلس اخیراً از این موضوع دفاع کرده بودند. نتیجه این دفاعیات همین اخبار ناگواری است که هر روزه شاهدش هستیم. علاوه برآن ما به یک تجدید نظر جدی در بازنگری قانون نیاز داریم».
پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمیشود. پنجشنبه شب هم ایستاده بود تا مأموران دستبند بزنند و داسش را بگیرند، بیهیچ مقاومتی: «کاش مقاومت میکرد. کاش به او تیری میزدند و میکشتندش.» خواهران رعنا از بازگشت رضا میترسند. از قانون میپرسند. قصاصش میکنند؟ زندان میرود؟ چند وقت؟ زن - مادر رومینا - چشمانش را بر زندگی پانزدهساله بسته و قصاص میخواهد، قصاص هم نکنند، زندان میخواهد. مادر، کوه ترس است؛ از همسر، از شکایت، از بیپولی، از طلاق و از دست دادن حضانت پسر: «ما نمیخواهیم برگردد اینجا. نمیدانیم چه بلایی سر خواهرمان و پسرش میآورد. ما فقط با قصاص آرام میگیریم.» چند روز پیش شایع شده بود رضا در زندان خودکشی کرده. حالا معلوم شده دروغ است: «برادرش را خواستند برای بازجویی. همان که گفتند برای قتل تحریکش کرده.»
زنان از بازداشت مرد جوان قصه رومینا به اتهام آدمربایی خبردار شدهاند. میگویند بهمن، پس از تحویل رومینا به خانوادهاش مدام به رضا پیام میداده: «من عاشقش بودم، برده بودمش تا با او زندگی کنم. شما از من گرفتیدش.» و همین پدر را بیشتر عصبانی کرده. بعد از مرگ رومینا هم سوار بر موتور همیشگیاش ازکوچههای خاکی روستا بالا و پایین میرفته به نشان تهدید. حالا که دستگیر شده، خبری هم نیست. او را در جایی دورتر از پدر رومینا بازداشت کردهاند.
پس از مرگ، رومینا را به پزشکی قانونی بردند، برای صدور گواهی فوت و به دستور پلیس و دادستانی، برای معاینه. نتیجه همین معاینهها سبب شد تا «بهمن» از ماجرا بیرون بیاید و تا چند روز، در مصاحبههای صوتی و تصویری، از شرایط رومینا در خانه پدری بگوید. پدر رومینا، پس از شکایت از بهمن و بازگرداندن دخترش، درخواستی برای معاینه نداده بود: «رومینا پس از فرار، یک روز در خانه پدر بهمن در روستای شلقون ماند و بعد به خانه خواهرش در آستارا رفت. دو روز آنجا بود که دو نفر از دوستان پدرش محلشان را پیدا کردند. با پدر هماهنگ کردند و با نقشه قبلی، به سراغ آنها رفتند. اینطور وانمود کردند که با ازدواج موافقند و عاقد میآورند برای جاری کردن خطبه عقد. دختر و پسر دست و پایشان را گم کردند. دو ساعته فیلمبردار و لباس و سفره عقد آماده کردند. لباس رومینا لیمویی بود. سر سفره عقد بودند که پلیس از راه رسید.» خاله ملیحه با لبهای خشکیده و چشمان به گود نشسته، بالای مزار خواهرزادهاش، ماجرا را روایت میکند.
پلیس که از راه میرسد، دختر را به زور از خانه بیرون میآورند. راضی به رفتن نبود. درنهایت هم در دادگاه پسر را بیگناه اعلام کرد و اینکه کارش خودخواسته بوده. دادگاه هم بهمن را رها میکند. آنها راهی خانه خاله در آستارا میشوند. خاله، هنوز تصویر لباس لیمویی خواهرزاده جلوی چشمانش است: «چقدر هم بهش میآمد.
کوتاه بود تا اینجا.» خاله با دست روی زانو را نشان میدهد. یک شب در آستارا میمانند و روز بعد، راهی روستایشان میشوند؛ راهی سفیدسنگان، قتلگاه رومینا. این اما تنها نقشه پدر نبود. او یک بار دیگر وقتی سراغ داسش میرود، داستان دیگری به هم میبافد. بعد از رفتن رومینا مدام مادر و پسر را تهدید به مرگ میکرد. وقتی سراغ رومینا به آستارا رفت، پدربزرگ رومینا، داس را در خانه پنهان میکند. رضا در بازگشت، سراغ داسش را از پدر همسر میگیرد به بهانه چوب بری برای باغ. مرد سالخورده هم با دیدن روی گشاده و لبخند داماد، سفارش چند تکه چوب میدهد.
داس را به یک دست و دو بستنی را به دست دیگرش میدهد برای نوهها. خاله زهرا با صدایی گرفته از گریه در مراسم هفت، در خانه پدری روی زمین نشسته، تکیه داده به مبل قهوهای و از جزئیات حادثه میگوید. تمایلی به زبان آوردن نام رضا ندارد: «دوست داشت نخستین بچهاش پسر باشد. ما هم شنیدیم که وقتی نوزاد بود به کسی گفته دخترش را ببرد، چون برایش دردسر میشود اما وقتی رومینا بزرگتر شد، دوستش داشت.
نمیشود گفت اصلا مهربانی نکرد، اما نه طوری که نشان دهد. بیشتر سختگیر بود. نمیخواست زن و دخترش بیایند و بروند. آنها هر کجا میخواستند بروند باید از او اجازه میگرفتند. حتی برای رفتن به خانه پدرم.» رضا خودش را غیرتی میدانست و زهرا خواهر رعنا میگوید که خواهر رضا، سالها قبل با پسر مورد علاقهاش فرار کرد و رفت و بعد از چندسال خانوادهها آشتی کردند. نه کسی قتل کرد و نه کسی کشته شد.
حسن دشتی، پدر رعنا مرد سالخوردهای است که فارسی نمیداند. عصر روز هفتم مرگ نوهاش، در خانهای که راه به قبرستان دارد، با پیراهنی رنگ و رو رفته مشکی نشسته بر مبل و وقتی به لحظه دیدن جسد غرق خون نوهاش میرسد، بغضاش میترکد: «این غیرت بود؟ نه نبود.» پدر کار را به دست رعنا سپرده. هرچند هنوز نه شکایتی شده و نه کسی سراغشان را گرفته اما برایش سوال است که قانون با رضا چه میکند. مادر رعنا، گریههایش را کرده. موهای رنگ حنایش، روی صورت پرچروکاش سایه انداخته. لباس گلدارش به رنگ باغچه است و حالا در گیرودار رفتوآمدهای همسایه و فامیل، مشغول نماز و ضبط و ربط کارهای خانه است و کاری به قانون و قصاص و داستان و داس ندارد. آنها شنیدهاند اشکهای رضا در زندان بند نمیآید.
این را هم شنیدهاند که به برادرش سپرده تا مراقب پسرش باشد. میگویند رضا اعتیاد نداشت اما مرتب و مدام قلیان میکشید. زنش را کتک نه، اما اذیتش میکرد. رعنا همین روزها باید برود دادگاه برای رسیدگی به پرونده قتل دخترش. خواهر میگوید: «کسی رعنا را مقصر نمیداند. همه به شوهرش لعنت میفرستند.» آن یکی میگوید: «اهالی در شوک حادثهاند. خودمان مریض شدهایم. شبها وحشتزده از خواب بیدار میشویم.»
خشونت در جامعه بازتولید می شود
این اولین باری نیست که دخترکی کمسن و سال، قربانی خشونت خانگی و ناموسی میشود؛ قتلی که که براساس قانون، چون به دست پدر اتفاق افتاده است، او قصاص نمیشود و قصاص تبدیل به دیه و تعزیر خواهد شد. علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس، در تحلیل وقوع و تکرار چنین حوادثی به «سازندگی» میگوید: «مطالعات نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد از قتلها در ایران، قتلهای ناموسی هستند؛ اما به دلیل ملاحظات خانوادگی و محیطی با چنین نامی در مجامع قضائی ظهور پیدا نمیکنند. مطالعات همچنین نشان میدهد تعداد قابل توجهی از جمعیت مردم ایران به یک یا چند اختلال روانی دچارند و میزان مراکزی که این موارد را درمان میکنند هم بسیار اندک است. حرفم این است که اختلالات روانی نقش مهمی در بروز چنین حوادثی دارند؛ به ویژه اضطراب و ناتوانی در کنترل خشم. روشن است که اگر کسی سلامت روان داشته باشد، حتی در مقابل فجیعترین کارها هم دست به چنین اعمال وحشتناکی نمیزند. حتماً این فرد یک یا چند اختلال روانی را با خودش حمل میکند».
عامل مهم دیگری که او به آن اشاره میکند، باورهای فرهنگی است. میگوید: «متاسفانه نهادهای فرهنگی ما در این زمینه یا ساکتند یا به طور غیرمستقیم موضوعات خاصی را تبلیغ میکنند. مانند تبلیغ چندهمسری یا کودک همسری. مثلاً در خیابان ممکن است بیلبوردهایی را ببینید که روی آن نوشته بیحجابی زن به دلیل بیغرتی شوهر یا پدر و برادر اوست! این نوعی تبلیغ خشونت است که زن را به عنوان بردهای در دست مرد میپندارد که مرد باید به او امر و نهی کند. در واقع زن را مصلوبالاختیار میداند و مرد را تامالاختیار. به هر حال در چنین تبلیغاتی وقتی یک مرد به عنوان، ولی یک زن معرفی میشود، ممکن است چنین خشونتهایی را در برخی مردان تشدید کند. ضمن اینکه اصولاً خشونت خودش را بازتولید میکند». او درباره کودک همسری میگوید: «براساس آمار در ایران بیش از ۳۰ هزار کودک همسری داریم و متأسفانه برخی از مسئولین از جمله یکی از نمایندگان زن مجلس اخیراً از این موضوع دفاع کرده بودند. نتیجه این دفاعیات همین اخبار ناگواری است که هر روزه شاهدش هستیم. علاوه برآن ما به یک تجدید نظر جدی در بازنگری قانون نیاز داریم».
مرتبط:
» ناگفته های خاله رومینا از ماجرای قتل+تصویر مادر و خاله رومینا [بيش از 4 سال قبل]
» آخرین خبر از قتل فجیع ،بهمن خاوری با تهدید رومینا را فراری داد+جزئیات کامل [بيش از 4 سال قبل]
» نخستین سخنان پدر رومینا اشرفی: عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست+تصویر [بيش از 4 سال قبل]
» احکام پرونده قتل رومینا اشرفی صادر شد+جزئیات [بيش از 4 سال قبل]
برچسب ها:
رومینا اشرفی
نظرات کاربران
اخبار استان بوشهر
- راه پیمایی حمایت از وعده صادق علیه رژم جعلی صهیونیست در آبپخش+تصاویر
- معاون سیاسی ،امنیتی استاندار:تدوین فرهنگنامه شهدای غریب در اسارت استان بوشهر
- اطلاعیه مهم شهرداری وحدتیه+تصویر
- توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه +تصاویر
- اولین جلسه کمیته ساماندهی متکدیان، کودکان کار و خیابانی شهرستان دشتستان برگزار گردید
- پیام تبریک امام جمعه و سرپرست بخشداری آبپخش در پی عملیات غرور آفرین وعده صادق+تصویر
- با حضور دکتر باستین،مرتضی بحرانی به عنوان مدیرکل جدید جهاد کشاورزی استان منصوب شد+تصاویر
- بازدید میدانی معاونت عمرانی فرمانداری و فرمانده پلیس راهور شهرستان از شهر وحدتیه +تصویر
- بیدخون در مسیر توسعه+تصویر
- باد شدید و بارندگی و تلاشهای قابل تقدیر شهرداری بیدخون+تصاویر
- به مناسبت هفته هنر انقلاب اسلامی و گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت برگزار گردید: آئین شب شعر غزه در شهر وحدتیه+تصاویر
- بارش باران و طوفان در جنوب استان بوشهر، خسارت به تاسیسات توزیع برق وارد کرد+تصویر
- بیش از 18 هزار کنتور آب در استان بوشهر تعویض شد/ نصب 2 هزار و 479 انشعاب فاضلاب در استان
- پیام بخشدار شبانکاره در پی واکنش قهرمانانه موشکی و پهپادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جنایات رژیم صهیونیستی
- 5 کشته و مصدوم در تصادف جاده ساحلی گناوه
- هواشناسی بوشهر هشدار قرمز صادر کرد!
- در پی انجام عملیات غرورآفرین سپاه صورت گرفت: صدور پیام تبریک و تقدیر از جانب مهندس ارشدی شهردار وحدتیه
- پیام تقدیر اداره کل آموزش و پرورش استان از اقدام دلاورانه سپاه اسلام در تنبیه رژیم صهیونیستی
- اطلاعیه مهم اموزش و پرورش استان بوشهر،:زنگ_طوفان_الاحرار از امروز+جزئیات
- پیگیری اعتبارات و پروژهها؛ نشست دکتر شیخ موسی احمدی نماینده جنوب استان با سرپرست برنامهوبودجه استان بوشهر+تصویر
- شب شعر غزه،دشتستان،وحدتیه+تصویر+زمان و مکان
- استانداربوشهر : قطعه اول بزرگراه دالکی-کنارتخته ۶۳ درصد پیشرفت دارد
- 3 شهر ممنوعه بوشهر برای اتباع افغان کدامند؟
- استاندار بوشهر:هنرمندان استان بوشهر مورد حمایت قرار دارند
- دکتر پورات معاون استاندار بوشهر:فرهنگسراهای عسلویه، دلوار و بنک به بهرهبرداری میرسد
- نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه+تصاویر
- شرکت آبفا استان بوشهر موفق به کسب گواهینامه ISO 9001 شد+تصویر
- امضای طومار مقابله با بی حجابی در نمازجمعه بوشهر + تصاویر
- پس از تلاش 17 ساعته پیکر چوپان گمشده در ارتفاعات شول گناوه پیدا شد + عکس
- توزیع بسته معیشتی گروه جهادی پایگاه مقاومت بسیج اداری صابرین اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی+تصویر
- جام رمضان؛ فینال فوتسال و والیبال ساحلی بندر دیر با حضور دکترموسی احمدی نماینده جنوب استان در مجلس+تصویر
- اقامه نماز عید سعید فطر به امامت حجت الاسلام صمصامی امام جمعه شهر وحدتیه +تصاویر
- به مناسبت عید سعید فطر صورت گرفت؛صدور پیام تبریک ریاست شورای اسلامی شهر وحدتیه
- پیام مهندس حشمتی مدیر عامل شرکت توزیع برق استان بمناسبت عید فطر
- پیام بخشدار سعداباد بمناسبت عید فطر
- پیام تبریک صالح رحیمی فرماندار بوشهر بمناسبت عید سعید فطر
- پیام شهردار و رئیس شورای شهر دیر بمناسبت عید فطر
- پيام تبريک بخشدار شبانکاره به مناسبت فرارسيدن عيد سعيد فطر
- دکتر باستین معاون اقتصادی استاندار بوشهر :نیرو گاه های خورشیدی کوچک مقیاس تا پایان خرداد در استان بوشهر راه اندازی می شود
- پیام شهرداری وحدتیه بمناسبت عید فطر +تصویر
- بیانیه شوراي وحدت نیروهای انقلاب اسلامی شهرستان دشتستان به مناسبت عید فطر
- پیام تبریک ابفای استان بمناسبت عید فطر+تصویر
- سامانه 122 شرکت آبفا بوشهر در تعطیلات نوروزی 2 هزار و 145 گزارش دریافت کرد
- توسط شهرداری بندر دیر،نصب نیمکت های سنگی در بوستانهای سطح شهر+تصاویر
- تقدیر و تشکر شهردار وحدتیه از شهروندان و تمامی دست اندرکاران برگزاری شکوهمند آئین گرامیداشت شهید القدس محسن صداقت
- دکتر پورات معاون استاندار: روز خلیج فارس به شکل ویژه برگزاری می شود
- تقدیر مدیرعامل شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور ازکارکنان و مدیرعامل شرکت آبفا استان بوشهر
- انعقاد قرارداد تسهیلات اعتباری ماده ۵۶ فاضلاب شهر بوشهر با بانک ملت برای شتاب دهی به پروژه
- معاون سیاسی امنیتی استاندار بوشهر:اجرای برنامه فرهنگی در دانشگاههای استان بوشهر
- دکتر پورات معاون سیاسی،امنیتی استاندار بوشهر:فضاسازی استان بوشهر با موضوع هنر انقلاب و شهدا
اخبار استان فارس
- اولین تصاویر از انفجار مرگبار یک ساختمان در شیراز
- تصاویر/ تجمع مردم شیراز در محکومیت حمله اسرائیل به کنسولگری ایران
- تصاویر/ پخت مقلوبه توسط بانوان شیرازی
- تصاویر/ مسافران نوروزی در تخت جمشید
- تصاویر/ رأی گیری در حافظیه و سعدیه
- فرمانده یگان امداد شیراز به شهادت رسید
- ادثه در آزادراه شیراز اصفهان با ۲ فوتی و ۲مصدوم
- 29 روستای فارس به شبکه ملی اطلاعات متصل شدند
- سومین مأمور پلیس در فارس به شهادت رسید +عکس
- امام جمعه شیراز: خشکی آسمان و بچه دار نشدن مردم به خاطر گناهان است
- تصاویر/ تجمع مردم شیراز در محکومیت حادثه تروریستی کرمان
- قائم مقام وزیر فرهنگ و گردشگری چین وارد شیراز شد
- محور ساسانی فارس در بسته های سفر قرار می گیرد
- زلزله شیراز را لرزاند + جزئیات
- دیدار برادران گرایی با رئیس دادگستری فارس+عکس
- قتل در شیراز و شناسایی قاتل توسط پلیس فارس
- اختصاصی/فرمانده انتظامی سابق دشتستان و دیر ،فرمانده انتظامی شهرستان فسا شد+تصویر
- استاندار فارس: معاون اقتصادی را معرفی کرده ام
- تیغ فاضلاب بر گلوی سلامت شهروندان شیرازی از دل محصولات کشاورزی
- دومین مجروح گروگانگیری در بلوار چمران شیراز جانباخت
- بیش از ۲۰۲ هزار متقاضی در طرحهای نهضت ملی مسکن فارس نامنویسی کردهاند
- حمایت شهرداری شیراز از استارتآپها و ایدههای نخبگان
- آمادهباش هلال احمر استان فارس برای بارشهای پاییز و زمستان
- تجمع و فریاد یهودیان شیراز در محکومیت جنایات اسرائیل/ "حساب یهودیت از صهیونیسم جداست" + تصاویر
- رفتار عروس آلمانی در شیراز یک سارق را شوکه کرد
اخبار ورزشی
- واکنش جالب رامین رضاییان به حمله سپاه به اسرائیل + عکس
- لیگ برتر،گل افساید پرسپولیس،اشتباهات داوری!همیشه به نفع یک تیم و به ضرر رقبای آن تیم
- تصاویر/جنجال تازه کریستیانو رونالدو در عربستان
- تنها راه حضور استقلال و پرسپولیس در آسیا مشخص شد
- عکس/ زیباترین قلب آبی رنگ در اینستاگرام سردار آزمون
- آشتیکنان جواد نکونام با یک استقلالی
- نظر ۵ کارشناس داوری درباره صحنه مشکوک دربی ۱۰۳
- چرا استقلال برنده دربی شد؟
- روز و ساعت دربی ۱۰۳ مشخص شد
- دیدار دبیر جامعه متحد جوانان اسلامی دشتستان با ورزشکاران وحدتیه+تصاویر
- تقدیر اسماعیل ضیاء دبیر جامعه جوانان متحد اسلامی شهرستان دشتستان از نایب قهرمان تیراندازی بانوان کشور در شهر آبپخش+تصاویر
- بنزسواری که پول غذا ندارد!
- پیام جذاب ماشاریپوف به هواداران استقلال
- سرنوشت همکاری قلعهنویی با تیم ملی پس از حذف در نیمه نهایی جام ملتها چه میشود؟
- کنایه الریاضیه عربستان به اخراج طارمی
- ابقای قابل پیش بینی رییس هیات فوتبال بوشهر انتخابات یا انتصابات؟!/ رقیب «محتشم» فقط خودش بود + تصاویر
- ۲ بازیکن سپاهان به دنبال بازگشت به استقلال| سپاهان مخالف است
پربازدیدترین اخبار
- اختصاصی/عروسی خونین در برازجان،جوان 19ساله بر اثر ضربه چاقو به قتل رسید+جزئیات
- با حضور دکتر باستین،مرتضی بحرانی به عنوان مدیرکل جدید جهاد کشاورزی استان منصوب شد+تصاویر
- استاندار بوشهر در نشست شورای تامین استان: نیروهای نظامی استان بوشهر در برابر هر گونه تهدیدی در آمادگی کامل به سر می برند.+تصویر
- اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه در خصوص حمایت از رژیم صهیونیستی در فضای مجازی
- دکتر موسی احمدی نماینده جنوب استان:تقدیر از تلاش مدیران اجرایی استان،توسعه و آبادانی هر جامعه با وحدت و همدلی محقق میشود+تصویر
- تقدیر سردار محمدی زاده استاندار بوشهر از سپاهیان غیور در انتقام سخت از صهیونیست ها+جزئیات
- واکنش جالب رامین رضاییان به حمله سپاه به اسرائیل + عکس